۱۱ آبان ۱۳۸۷

همپيمانان و آينده

ابراهيم اسكافي
http://hmpeskafi.comشورای صنفی همیشه ماجراهای خاص خود را در این دانشگاه داشته است. گویا در سال 83 از طرف ریاست دانشگاه شوراهای صنفی منحل شده است. با وقفه‌ای چند ساله در سال 85 انتخابات دوباره برگزار شد اما شرایط به نحوی بود که به حد نصاب نرسید و در هیچ دانشکده‌ای شورا تشکیل نشد. در همان سال دانشجویان خوابگاه ادبیات در طوماری تقاضای تشکیل شورای صنفی خوابگاه را دادند که به آن هم اصلاً توجهی نشد. بالاخره در اواخر ترم گذشته با اصرار زیاد دانشجویان انتخابات برگزار شد و شورای صنفی سه دانشکده‌ی مهندسی، علوم و ریاضی تشکیل شد. انتخابات در دانشکده‌ی ادبیات ظاهراً به دلیل انصراف برخی کاندیداها برگزار نشد، اما هیچ‌گاه نام کاندیداهای انصرافی اعلام نشد و جالب این بود که انتخابات در دانشکده‌ی ریاضی با وجود انصراف دو کاندیدا و از حد نصاب خارج شدن کاندیداها، برگزار شد. هم‌پیمانان در دو دانشکده‌ی مهندسی و علوم لیست ارائه دادند و با اختلاف زیادی به طور کامل پیروز شدند. پس از مدتی اعضای شورای صنفی دانشکده‌ی مهندسی استعفا دادند. این یادداشت که کمی هم طولانی شده است مروری است بر اتفاقاتی که در مورد شورای صنفی و گروه هم‌پیمانان رخ داده است.
حال و هوای انتخاباتپیش از انتخابات شورای صنفی بنا بود پنجره منتشر شود و از این فرصت برای معرفی اعضای هم‌پیمانان استفاده کنیم. یکی از کسانی که نامزد شورای صنفی دانشکده‌ی علوم بود اصرار داشت به نام او یک مقاله‌ی جنجالی بزنیم با عکس بزرگی از خودش. ما هم با چند تا از بچه‌های نشریه تلاش کردیم از این فرصت استفاده کنیم و به یادداشتی از نشریه‌ای که دیدگاهش کمی نسبت به شورای صنفی بدبینانه بود پاسخ بدهیم. دو سه نفری روی هم یادداشتی نوشتیم و به کاندیدای خوش‌تیپ پیشنهاد دادیم که این یادداشت انتقادی به نام او زده شود، چون هم دفاعی بود از شورای صنفی و هم بیان برخی دیدگاه‌های هم‌پیمانان. او از این کار استقبال کرد. یادداشت را به او دادیم بخواند که متأسفانه دیدیم که در خواندن برخی کلمات مشکل دارد و معنی برخی اصطلاحات را نمی‌فهمد. بدیهی بود انتشار این یادداشت به نام او یک رسوایی بزرگ به بار می‌آورد.(1) فهمیدن این که او این‌کاره نیست نیاز به هوش زیادی نداشت. ما دودل شدیم اما به روی او نیاوردیم تا روحیه‌اش خراب نشود. آن موقع، مصادف بود با مواضع عجیبی در حوزه‌ی مدیریت فرهنگی دانشگاه. در مجموع به این نتیجه رسیدیم ادامه‌ی فعالیت و از جمله انتشار پنجره در چنین فضایی مقدور نیست. قرار شد آخرین شماره‌ی پنجره منتشر شود و سرمقاله‌ای هم با عنوان «پایان پنجره» نوشته شد که در آن آمده بود:
«ما در دوران «وای به روزی که بگندد نمک» به سر می‌بریم، دورانی که خبرچینی و آدم‌فروشی پاداش خیرخواهی می‌گیرد، گزمه‌ها وکیل مدافع دزدان شده‌اند، آن که باید پشتیبان مطبوعات باشد، به دیگران راه و رسم براندازی نشریات بی‌پناه را می‌آموزد. انسانیت و صداقت اتهام است، جعل و دروغ و دورنگی و تملق سکه‌ی رایج بازار خودفروشان.ای عجب دل‌تان بنگرفت و نشد جان‌تان ملولزیـن هــواهـای عَـــفِــن، ویـن آب‌هـای نـاگـــوار»انتشار آن یادداشت جنجالی که به احتمال زیاد پاسخی به دنبال می‌داشت، در آخرین شماره نشریه مناسب نبود. بنابراین از انتشار آن به کلی صرف نظر کردیم، ولی برای اطلاع افراد مربوط یادداشت را فرستادیم. از طرف دیگر، پس از مدتی فضا کمی تغییر کرد. بالاخره مسؤولان فرهنگی پذیرفتند که جعل امضا هر چند علیه نشریات منتقد دانشگاه باشد، بالاخره جرم است و کسانی که این جرم را کشف کرده‌اند جنایتی مرتکب نشده‌اند، وظیفه‌شان را انجام داده‌اند و کم‌کم تهدیدات از میان رفت. البته اقدامی علیه جاعلان صورت نگرفت و همین که زبانی گفته شده بود که آن‌ها نیاز به تذکر دارند، با توجه به وضعیت موجود پیشرفت زیادی بود. از سوی دیگر پنجره یکی از پشتیبانان ائتلاف هم‌پیمانان در انتخابات محسوب می‌شد و توقف انتشار نمی‌توانست پیامی خوبی برای دانشجویان باشد. بنابراین از توقف انتشار صرف‌نظر کردیم و سرمقاله را هم به حمایت از شورای صنفی اختصاص دادیم.مواضع عجیب و غریببه محض این که پاسخ‌ مذکور به دست دوستان رسید از نامزد مورد نظر بازخواست کردند و او هم کم‌کم مواضعش تغییر کرد. یک روز گفت مقاله را بزنید اما عکس من را نزنید، فردایش گفت اصلاً اسم من را نزنید و پس فردا گفت اصلاً یاداشت را چاپ نکنید! گرچه ما از انتشار آن یادداشت منصرف شده بودیم اما کنجکاو شدیم که بدانیم این تغییر موضع شدید، از آن اشتیاق اولیه به این انکار غلیظ به خاطر چیست. هر چه بیشتر پرسیدیم کم‌تر فهمیدیم. در نهایت کنجکاوی ما با جمله‌ی قانع‌کننده‌ای تمام شد: «این یادداشت به عقل من نمی‌رسد و این را همه می‌دانند.» آدم باید حرف منطقی را بپذیرد. او را برای حضور در ائتلاف هم‌پیمانان یکی از هم‌شهری‌هایش به ما معرفی کرده بود و تعریف‌های زیادی از او کرده بود. ما هرچه بیشتر با او صحبت کردیم کم‌تر ویژگی قابل توجهی در او دیدیم. شیوه‌ی صحبت کردنش فاجعه بود و تصور این که او روزی دبیر شورای صنفی شود وحشتناک بود. در نهایت به غیر از همشهری بودن دلیل دیگری برای تعریف‌های دوستش نیافتیم. کار از کار گذشته بود و امکان تغییر لیست نبود و ما امید داشتیم که دست کم خرد جمعی دانشجویان دانشکده‌ی علوم که قاعدتاً او را بیش از ما دیده و شناخته بودند، جلو فاجعه را بگیرد که البته چنین نشد. پس از انتخاباتپس از آن که انتخابات تمام شد، رفتار نامزد مورد نظر از این رو به آن رو شد. به گمان خودش دیگر خرش از پل گذشته بود و نیازی به ما نداشت. تلاش‌های هم‌پیمانان برای تأیید انتخابات سرانجام نتیجه داد اما اختلاف میان او و شورای صنفی مهندسی و دیگر اعضای هم‌پیمانان کم‌کم بروز کرد. او مراقب بود دیگر اعضای شورای صنفی که صرفاّ با نام هم‌پیمانان انتخاب شده بودند تماسی با دیگر هم‌پیمانان نداشته باشند و همه‌جا خودش را نماینده‌ی آن‌ها معرفی می‌کرد. کسانی در ائتلاف هم‌پیمانان بودند که در زمان تبلیغات اصلاً در دانشگاه نبودند و دانشجویان صرفاً به خاطر این که عضو هم‌پیمانان بودند به آن‌ها رأی دادند و اختلاف آرای هم‌پیمانان با بقیه کاملاً مشهود بود. اگر بحث زیبایی هم بود بالاخره همه که خوش‌تیپ نبودند، مسأله‌ شخص نبود، شعارها و اهدافی بود که مطرح شده بود. نامزد مزبور به سرعت خودش را دبیر شورای صنفی دانشکده معرفی کرد و تلاش داشت دبیر دانشگاه هم بشود که البته او اصطلاح «دبیر کل» را برای آن به کار می‌برد که بی‌اختیار هر شنونده‌ای با شنیدن این اصطلاح دلش به حال دبیر کل سازمان ملل می‌سوخت. از طرف دیگر مدیر محترم امور دانشجویان که اتفاقاً هم‌شهری اوست، اصرار داشت که هر چه زودتر تکلیف دبیر دانشگاه مشخص شود. مدیر محترم ابایی از این نداشت که در مسائل داخلی شورای صنفی دخالت کند و به آن‌ها بگوید چه بکنند و چه نکنند. با آغاز ترم جدید مسائل رنگ دیگری به خود گرفت. مسأله دیگر ناکارآمدی برخی اعضا نبود که اگر چنین بود خیال می‌کردیم که اصلاً شورای صنفی نیست، کاندیدای مورد نظر با پیشنهادی عجیب وارد دانشگاه شد. او به هر یک از دبیران دانشکده‌ها پیشنهاد داد که با یکی از مسؤولان امور دانشجویی، کمیته انضباطی و حراست روابط ویژه‌ی مخفی برقرار کنند، یعنی دیگر لازم نیست کمیته‌ی انضباطی به دنبال رابط بگردد شورای صنفی در خدمت است! این موضوع بدبینی اعضای هم‌پیمانان را بیشتر کرد. اصولاً موضع اصلی هم‌پیمانان از ابتدا این بود که با هیچ یک از مسؤولان دانشگاه وابستگی نداشته باشد تا بتوانند بی‌دغدغه از دانشجویان دفاع کنند. مواضع دیگر وی نیز پرسش‌های زیادی را در مورد عملکرد وی به میان آورد. در نهایت در یک جلسه‌ی داخلی کسانی که برای پیروزی هم‌پیمانان تلاش‌های زیادی کرده بودند از او خواستند دلیل عدم پای‌بندی و حتا مخالفت با شعارهای هم‌پیمانان را توضیح دهد. او در جلسه حاضر شد اما پیش از آن که سوآلات مطرح شود فرار را بر قرار ترجیح داد. بدیهی است کسی در آن نشست نمی‌توانست از کسی که از پاسخ‌گویی فرار می‌کند دفاع قابل توجهی کند و او از هم پیمانان اخراج شد تا شاید آبروی هم‌پیمانان حفظ شود. شورای صنفی به فروش می‌رسدمن و برخی دیگر با اخراج او موافق نبودیم، معتقد بودیم که بهتر است کجدار و مریض با هم سر کنند و تفرقه ایجاد نشود، در عین حال رفتارش کنترل شود. اما رفتارهای بعدی شخص مزبور ما را هم به این نتیجه رساند که مخالفانش چندان هم بی‌راه نمی‌گویند. حق با آنان بود. او پس از اخراج از هم‌پیمانان تمام تلاش خود را علیه هم‌پیمانان به کار برد و ظاهراً هر سه نقشی را که پیشنهاد کرده بود دبیران شورای صنفی بپذیرند خودش یک‌تنه عهده‌دار شد. با هم‌کاری مدیر امور دانشجویان و دبیر کمیته انضباطی به پرونده‌سازی علیه هم‌پیمانان رو آورد. نامه‌ای شخصی که به وی داده شده بود تا در نشست هم‌پیمانان شرکت کند از پرونده‌ی دبیر موقت هم‌پیمانان در کمیته‌ی انضباطی سر درآورد. از سوی دیگر اتهاماتی بی‌اساس نیز به اعضای هم‌پیمانان زده شد. مدیر محترم امور دانشجویان کار را به جایی رساند که به دبیر شورای صنفی دانشکده مهندسی گفت با توجه به انتخاب دبیر جدید که اتفاقاً همشهری او هم بود، دیگر نیازی به شورای صنفی دانشکده مهندسی نیست و مهر را تحویل بدهید! کسی نبود بگوید خداپدربیامرز اگر این طور بود که خیلی بهتر بود به جای شوراهای صنفی دانشکده‌ها اصلاً از اول برای شورای صنفی دانشگاه انتخابات می‌گذاشتند تا این همه هزینه صرف نشود، ملت هم علّاف نشوند. با این وضع و عدم همکاریِ دیگر مسئولان دانشگاه، اعضای شورای صنفی دانشکده‌ی مهندسی ترجیح دادند که استعفا دهند و مسئولان دانشگاه هم که گویا منتظر چنین کاری بودند، از خدا خواسته پس از نیم ساعت استعفا را پذیرفتند.نکته‌ی جالب توجه این که گویا مهر شورای صنفی دانشگاه هم در اختیار مسئولان قرار گرفته است تا هر چه می‌خواهند علیه دانشجویان به نام شورای صنفی بنویسند. خیلی زود بیانیه‌ای از طرف شورای صنفی دانشگاه منتشر شد که حکایت همان یادداشتی بود که قرار بود در پنجره منتشر شود. نه تنها دبیر محترم قادر به نوشتن آن نبود بلکه به گواهی همه‌ی کسانی که او را می‌شناسند حتا در خواندن آن هم مشکل خواهد داشت! نداشتن امضای پای بیانیه هم تأییدی دیگر بر این موضوع بود که بیانیه را خودش ننوشته است، زیرا مهر و امضای دبیر هر دو با هم در دسترس نبوده‌اند! بیانیه‌ای بدون امضا منشتر شده بود علیه دانشجویان مستعفی شورای صنفی، که در ضمن به انتشار شب‌نامه‌ها در دانشگاه اعتراض داشت. شب‌نامه یعنی نامه‌ی بدون امضا مثل خود همان بیانیه! به پارادوکس ‌جالبی رسیدیم.زندگی سراسر حل مسأله استاوضاع فعلاً به همین منوال ادامه دارد شورای صنفی مهندسی که گاهی برای دانشجویان کاری می‌کرد و به چیزی اعتراض می‌کرد، کنار رفت و باید کنار می‌رفت چون توهمی داشت که باید از حقوق دانشجویان دفاع کند به مشکلات اعتراض کند و گاهی به مسؤولان سهل‌انگار هشدار دهد. غافل از این که نرود میخ آهنین بر سنگ. شوراهای صنفی‌ باقی مانده هم‌چنان فشل‌اند و اگر همین بود غمی نبود. سال‌ها نبود و این یک سال هم روش. شورای صنفی به ابزار خطرناکی علیه دانشجویان بدل شده است. قرار بود شورای صنفی مدافع دانشجویان باشد اما اکنون خودش برای دانشجویان پرونده می‌سازد و حتا نامه‌ای هم از سوی برخی از اعضای شورای صنفی علیه دانشجویان جمع شده است. ای کاش اعضای شورای صنفی شأن جایگاهی را که قرار دارند می‌دانستند. اگرچه بی‌گمان هم‌پیمانان را نمی‌توان در وضع به وجود آماده بی‌تقصیر دانست. به هر حال آنان با معرفی نسنجیده‌ی یک دانشجو آن هم صرفاً به خاطر تعریف‌های دوستش باید از دانشجویان عذر بخواهند. اما نباید محدودیت‌ها را هم از یاد برد، کسی از آینده خبر ندارد، کسی نمی‌دانست که دانشجویی می‌تواند تا این حد تغییر موضع بدهد. کسی که قول داده بود برای تغییر عملکرد کمیته‌ی انضباطی تلاش کند حالا بازیچه‌ی دست آنان شده است. شاید خود او هم گمان نمی‌کرد به این وضع کشیده شود. کافی است یک لحظه به خودش فکر کند که چرا دانشجویان به او رأی دادند، دریغ هنوز این فرصت برایش پیش نیامده است. آن دانشجوی محترمی هم که او را معرفی کرد شاید حقیقتاً از وضعیت وی خبر نداشته است. نه انسان‌ها را کامل می‌توان شناخت و نه آینده را می‌توان پیش‌بینی کرد. آینده باز است و تصمیم‌های تک‌تک افرادی آن را می‌سازد که هر لحظه ممکن است موضع خود را تغییر بدهند. مهم آن است که با اطلاعات موجود و شرایط موجود تلاش کنیم بهترین تصمیم را بگیریم و زمانی که با مشکل روبرو شدیم خود را نبازیم و بیندیشیم راه چاره چیست و فرصت‌ها را از دست ندهیم. زندگی سراسر حل مسأله است.
(1) نوشتن مقاله برای برخی افراد به ویژه در ایام انتخابات کار مرسومی است. مطالبی را هم که سخن‌رانان دولتی می‌گویند عمدتاً نوشته‌ی افراد دیگری است، به ویژه کسانی که بنا به مسؤولیت‌شان باید درباره‌ی مسائل مختلفی صحبت کنند که شاید هیچ‌گونه آشنایی با آن ندارند حتا در بعضی از بخش‌های دولت نویسندگانی برای این منظور استخدام می‌شوند. فرض کنید رییس‌جمهور قرار باشد در مراسم افتتاحیه نمایشگاه صنایع دستی بلوچستان صحبت کند، بدیهی است که خودش چیزی که در خور رییس‌جمهور باشد، نمی‌تواند بگوید. یا این که قرار باشد ریاست دانشگاهی که رشته‌ی اصلی‌اش اقتصاد است، لازم باشد در افتتاحیه مراسم همایش زبان‌شناسی سخنرانی کند، به جز خوش‌آمدگویی گمان نمی‌کنم بتواند حرف باربطی بزند. بدیهی است باید دیگران در این‌گونه مواقع به کمک بیایند.

هیچ نظری موجود نیست: