۴ فروردین ۱۳۸۹

شروع مجدد

شروع مجدد وبلاگ رو امروز اعلام میکنم.
از امروز تلاش میکنم حداقل به صورت هفتگی وبلاگ رو ابدیت کنم.

۹ مرداد ۱۳۸۸

امروز که سبز همۀ رنگ‌هاست به فردایش بیندیشیم

یک جمهوری‌خواه
شاملو زمانی گفته بود ما ایرانی‌ها مثل خفتگانی هستیم که فقط زمانی حرکت می‌کنیم که بخواهیم از این پهلو به آن پهلو بغلتیم .
نه شاملو که خیلی‌ها تا دیروز فکر می‌کردند ما ایرانی‌ها همچون پیکری پیر و فرتوت دراز به دراز در این تاریخ پرشتاب افتاده‌ایم و اگر چیزی هم می‌بینم در خواب می‌بینیم. اما شاملو و آن کسانی که وضع امروز ما را رقم زده‌اند یک چیز رابه حساب نیاورده بودند و آن خونی بود که در شریان‌های این پیر فرتوت چند هزار ساله جریان دارد، قلبی که می‌تپید و خفته‌ای که هر لحظه امکان بیدار شدن داشت.
امروز ما درست در لحظه ای هستیم که این خفته برخاسته است، دامن پر گردش را تکانده و بلند قامت‌تر از همیشه تمام تئوری‌ها و داستان‌ها و سهل‌پنداری‌ها را به سُخره گرفته است. گواه سخن من همین جنبشی است که زیر پوست که نه، در تمام اجزای این مُلک جریان دارد. جنبشی سبز که با تمام لحظات تاریخ ما متفاوت است، در قالب تنگ هیچ تئوری و نظریه‌ای نمی‌گنجد و می‌خروشد و راهش را به جلو باز می‌کند. تنها آنها که گوش خود رامحکم گرفته‌اند و سر در برف فرو کرده‌اند آن را نمی‌بینند. یا می‌بینند و باور نمی‌کنند.
این جنبش سبز با همۀ جنبش‌ها و حرکت‌ها و برخاستن‌های ما در دیروزهای تاریخ‌مان فرق دارد. کسی در این جنبش بی هویت نیست در عین اینکه همه هم یک هویت ندارند . عکس و علم و بیرق هیچ افسونگری بر افراشته نیست، که در این جنش همه حرف از واقعیت اینجا و اکنون است . در این جنبش هیچ کسی دیگری را به ته صف نمی‌راند چرا که همه با هم برابرند. به تفاوت‌های‌ یکدیگر احترام می‌گذاریم، احترامی نه از جنس تعارف و اغماض. احترامی همه از سر فهم . در این جنبش آن‌کس که با حجاب است در کنار کسی است که معترضِ حجاب اجباریست؛ آن‌کس که الله اکبر می‌گوید و آن‌کس که برای اعتراض الله اکبر می‌گوید؛ آن‌کس که دلبسته انقلاب است و آن‌کس که منتقد نظام . آن‌کس که رأیش را می‌خواهد در کنار آن‌کس که هیچ وقت رأی نداده و اکنون آمده تا با پاهایش رأی بدهد. آن‌کس که به میرحسین رأی داده در کنار آنکس که به میرحسین هم رأی نداده. آن‌کس که دیندار است در کنار آن‌کس که دولت را جدا از دین می‌خواهد.
این تفاوت‌ها در این جنبش رنگ نباخته، رها نشده در خانۀ کسی جا نمانده. این هویت ها باعث شرمساری هیچ کس نیست. مردم با حفظ این تفاوت‌ها و با عِلم به آنها و برای بروز آنها به این جنبش پیوسته‌اند. سرچشمۀ این جنبش بر کسی پیدا نیست گویی از اعماق همان تاریخ کسالت بار قطره قطره جوشیده و به این رود خروشانی که ما در آنیم رسیده . سند این جنبش به نام کسی نیست این جنبش امامی ندارد به تعداد شر کت کنندگانش معنا دارد .
از هر کجای این جنبش عکسی بگیری سبز است لازم نیست در فردای پیروزی عکسی سانسور شود. اگر در انقلاب عکس امام ماند و عکس مصدق حذف شد اگر عکس شعائیان را کسی ندید و عکس شریعتی تحمل شد تا رفته رفته رنگ ببازد، این جنبش همه جایش یک رنگ است .
همه آنها را که تا دیروز منتقدشان بودی را می‌بینی و می‌دانی فردا و پس فردا هم منتقدشان خواهی بود اما دستش را به مهر می‌فشاری .
زن و مرد بودن دیگر دیوار بین آدم‌ها نیست و تمام آنچه که سال‌ها رشتند تا بگویند زن یک صف مرد یک صف در این جنش پنبه شد به باد رفت . تمام دیوارهایی که خشت بر روی خشت 30 سال بین آدم‌ها کشیدند تا آنها در حصار فردیت‌شان محبوس شوند در آنی دود شد به هوا رفت. آن منفردها در کنار هم ایستاده‌اند ولی یک توده بی شکل نشده‌اند. اکنون روشن شده‌است که در تمام این سال‌ها درون هر حصاری، زیستی جریان داشته و هویتی شکل گرفته و جوانه‌ای سر زده. که این جنبش اینقدر سبز است .
جنبش سبز منتظر و معطل هیچ تئوریسینی نیست که آن را مدرن بنامد یا سنتی یا پسامدرن. این جنبش شناسنامه‌ای به نام خودش و برای خودش صادر کرده به نامی که شبیه نام هیچ‌کس نیست. این جنبش مولود یک نفر و ده نفر و صد نفر نیست که اگر به زندان رفتند و اعتراف کردند که سبز نیستند و زردند به خزان بنشیند. مردم افسون نشده‌اند که بتوان سِحر حرکت‌شان را باطل کرد. این مردم پُر از شور زندگی و پر از شعور زنده بودنند، راه می‌روند و دیگر نمی‌توان آنها را متوقف کرد و میرحسین چه هوشی دارد که این را فهمیده است. این مردی که بیست سال نگفت آن وقت هم که گفت بریده بریده سخن گفت در دل جنبش که ایستاد دیگر یک کُنش‌گر تاریخی بود که سلیس و زیبا سخن می‌گفت و این، هم از اقبال اوست و هم از اقبال جنبش سبز که سخنگویش - نه امام و پیشوایش- تاریخ را خوب می‌فهمد و برای جازدن و وادادن و پا پس کشیدن نه استعدادی دارد و نه انگیزه ای. موسوی خود می‌داند که در دل این جنبش، میر حسین است و جدا از آن سیاستمداری که هیچ کس نامش را به یاد نخواهد آورد .
دیدن همۀ آن تصویری که ترسیم شد هم آسان است هم دشوار. آسان، اگر تفاوت‌ها را ببینیم و دشوار اگر تن‌آسایی مجبورمان‌کند تفاوت‌ها را از قلم بیاندازیم. آسان اگر سبز همۀ رنگ ها بماند و دشوار اگر کاهلی وادارمان ‌کند مردم را یک کاسه کنیم. آسان، اگر بخواهیم جنبش سبز با شعار رستن ایران ادامه یابد و دشوار اگر سوداگرانی باشیم که نخواهیم این رود باغ همسایه را نیز سبز کند.
پس اینک که سبز همۀ رنگ‌هاست، امروز که همزیستی تفاوت‌ها زیبایی و قدرت این جنبش را آشکار کرده به فکر فردایش باشیم. به فکر باشیم و از خود و دیگر یارانِ‌مان در این لحظۀ بیداری تاریخ بپرسیم که چه کنیم و چه باید کرد تا فردا سبز هیچ‌یک از رنگ‌هایش را نبازد و ماجرای غم‌انگیز خودی و غیرخودی یکبار برای همیشه از کشور ما رخت بربندد.
و تاریخ منتظر هیچ خفته‌ای نخواهد ماند. این را همیشه گفته است.

۶ مرداد ۱۳۸۸

نقدی بر مقاله علی مطهری در روزنامه اعتماد ملی

در روزنامه اعتماد ملی شماره 966 تاریخ 21 تیر 1388 مطلبی از آقای علی مطهری با تیتر اصولگرای شکست خورد چاپ شده بود ، البته انطور که ازاین مطلب بر می آمد منظور نویسنده این بود که در روند تبلیغات انتخاباتی نوع رقابت و ترفندهای کاندیداها طوری بود که از منظر ایشان دو گفتمان رایج اصولگرایی و اصلاح طلبی شکست خورده است .

ایشان در مورد شکست اصلاح طلبی مسائلی را مطرح می کند که در ذهن هر خواننده نکات و سوالاتی را بر می انگیزد ، مثلا در جایی از مقاله ایشان آمده " آقای موسوی در مناظرات خود چنان بر مساله دروغگویی اصرار داشت و تکرار می کرد که شکی باقی نگذاشت که این یک ترفند انتخاباتی و استفاده از اصل روانی تلقین است برای به در کردن حریف از میدان و بهره برداری بعد از اعلام نتیجه انتخابات " . این صحبت آقای مطهری این سوال را پیش می آورد که این تاکید جناب مهندس موسوی آیا یک موضوع اجتناب ناپذیر بود یا یک ترفند انتخاباتی ؟ وقتی میر حسین موسوی به عنوان نامزد ریاست جمهورمطرح است نباید واقعیت آن چیزی را که میبیند و حس می کند را به جامعه و مردم بگوید تا مردم بتوانند بین صحبتهای که می شود نتیجه بگیرند که چه چیزی درست است و چه چیزی اشتباه است ؟

ایشان همچنین می نویسد" در برنامه مستند آقای کروبی از حجاب اختیاری و نفی تعدد زوجات در ایران سخن رانده شد " در جواب باید به جناب مطهری گفته شود اولا که موضوع حجاب اختیاری اولین بار نیست مطرح می شود و قبلا نیز این اتفاق افتاده مثلا در گذشته آیت الله طالقانی که از رهبران اصلی انقلاب به شمار میاید به صورت بسیار صریح اعلام کرده بود که در حجاب هیچ اجباری در کار نیست و ثانیا این سوال مطرح می شود که چرا در کشور حقوق زنان تا این حد ضایع شود که نامزدهای انتخاباتی به زنان و عده و وعید بدهند با اینکه میبینم بسیاری از زنان به این موضوعات معترض هستند ( اگر این کار آقای کروبی را یک ترفند انتخاباتی در نظر بیاوریم قائدتا باید افراد بسیار زیادی دنبال آن باشند تا وی به این شکل رای بسیاری از مخالفین این جور مسائل مربوط به زنان را از خود دور کند ) وبا اینکه مراجعی چون آیت الله صانعی نیز در این موارد موافقت خود را اعلام کرده اند هنوز مسئله حقوق زنان را نادیده میگیریم .

علی مطهری در جای دیگری از مطلب خود می گوید هر سه کاندیدا ( موسوی، کروبی واحمدی نژاد) " ممیزی کتاب را انکار کرده اند و این یعنی آزادی نشر رمانهای خانمان برانداز که ریزترین روابط جنسی را تشریح کرده اند " سخن ایشان را درباره آقای احمدی نژاد نمیتوان در نظر آورد چون ایشان در حال حاضر خود ریس جمهور هستند و وضعیت نشر کتاب در زمان ایشان موردا انتقاد مابقی نامزدهای انتخابات شده است ولی صحبت نامزدهای اصلاح طلب در رابطه با سانسور کتاب کاملا مشخص بود که در چه حیطه ای است و کاملا سوای این موضوع است اولا همین موضوع که گروهی به عنوان ممیزی به جای مردم که خود عاقل و بالغ هستند تصمیم بگیرند که چه چیزی بخوانند و چه چیزی نخوانند خود کاری بس اشتباه است ، دوما موضوع مهم تر اینکه به قول میرحسین موسوی یک کتاب در همین دولت 16 بار مجوز چاپ میگیرد و برای بار هفدهم ممیزی کتاب آن را رد میکنند و یا کتابی مثل دلبرکان غم رده من که به قول آقای مطهری ریزترین مسایل جنسی را شرح می دهد به راحتی مجوز چاپ می دهد این گونه مسایل نشان میدهد که ممیزی کتاب بیشتد از اینکه مسایل اخلاقی معیار مورد نظر داشته باشد مسایل سیاسی را در اولویت می آورد .

آقا مطهر در جا دیگری از مطلب خود اینچنین مینویسد "به نظر مي‌رسيد كه آقاي موسوي نمي‌تواند از نيروي اجتماعي پديد آمده در جريان انتخابات و به قول خودش موج سبز و به تعبير ديگر از اين انرژي متراكم بگذرد و خود را در قامت رهبر يك نهضت اجتماعي مي‌ديد نه صرفا يك معترض به نتيجه انتخابات، همين امر باعث شد بسياري از كساني كه به ايشان راي داده بودند اعلام ندامت كنند و از آن نيروي اجتماعي كاسته شود،"

باید در جواب ایشان گفت می توانیم به راحتی بگویم تا پایان انتخابات اغلب حامیان میرحسین موسوی در واقع حامیان سید محمد خاتمی بودند که به خاطر وی از میرحسین موسوی حمایت میکردند ولی از روز شنبه که اعتراض مردم نسبت به تقلب گسترده در انتخابات آغاز شد و زمانی که میر حسیین موسوی همانطور که قول داده بود بر سر حق مردم پافشاری کرد به عنوان رهبر معترضان شناخته می شد و علاوه بر آن نه تنها از حامیان ایشان کاسته نشد بلکه به آنها بسیار بیشتر هم شد و این بار نه بار خاطر خاتمی و نه به خاطر هچ کس دیگر بلکه بسی محبوب تر و مقبول تر ازشخص خاتمی به همان دلیل مقاومت و پافشار بر حق قانونی مردم چون در گذشته نیز به راحتی حق مردم پایمال و لی بسیاری از اصلاح طلبان مثل آقای خاتمی به راحتی پشت مردم را خالی می کردند و ان موضوع به عینه قابل دیدن بود که بسیاری از منتقدان آقای موسوی به حامیان ایشان تبدیل شدند.

آقای مطهری در جالب ترین قسمت از مطلب خود می نویسد :

"نيرويي كه مي‌توانست با هدايت درست آقاي موسوي مانعي براي تخلفات دولت دهم و عاملي براي هدايت آن باشد."
به نظر میرسد منظور ایشان این است که آقای موسوی می توانست از حامیان خود در جهت هدایت دولت استفاده کند
در جواب صحبت ایشان چند نکته قابل ذکر است که یاد آور می شوم اول اینکه چهار سال پیش آقای هاشمی رفسنجانی ده میلیون رای در انتخابات آوردند البته وی نیز یه نتیجه اعلام شده در انتخابات معترض بود ولی به قول آقای مطهری سعی داشت از حامیان خود با هدف جلوگیری از تخلفات دولت نهم استفاده با این تفاوت که هاشمی علاوه برای حامیان مردمی اش رئیس مجمع تشخیص مصلحت نظام بود و بعدا رئیس مجلس خبرگان هم شد ولی همه شاهد بودیم و قتی این شخص که از رهبران وسران انقلاب به حساب می آمد چند اعتراض نسبت به تخلفات و نحوه مدیریت کشور انجام داد چگونه مورد هجوم حملات توسط دولت و حامیان قدرتمند اش قرار گرفت تابه جایی که رسانه ظاهرا ملی هم به شخصی که تا کمتر از یک دهه پیش به عنوان یکی از مقدسات و بزرگان نظام معرفی می کرد سخت ترین حملات را انجام داد .
دوم اینکه آقای موسوی به چه شکل می توانست با تکیه به حمایت مردمی اش جلوی تخلف دولت را بگیرد ای کاش آقای مطهری برای این صحبت خود راهکاری نیز ارائه می داد اما ایشان چون خود جواب صحبت خود را می دانند سکوت کرده اند و چیزی نگفته اند آیا در صورت انجام تخلف توسط دهم آقای موسوی راهی جز همین تشویق مردم برای گرفتن حق خود از راه قانونی شان یعنی تجمع و اعتراضات مستقیم دارند؟ اصلا از نظر آقای موسوی و آقای کروبی و همچنین حامیانشان بزرگترین تخلفی که توسط دولت و شورای نگهبان اتفاق می افتاد همین تخلف در انتخابات است و باید دیگر جلوی آنها گرفته شود.
آقای مطهر همچنین می نویسد:" بايد اذعان كنيم كه برخي از نيروهاي ضدشورش ما آموزش كافي براي اين روزها را نديده‌اند و گاهي با زود وارد شدن به معركه مشكل‌آفرين مي‌شوند، چنان‌كه در كوي دانشگاه، مجتمع سبحان و مجتمع سعادت‌آباد شاهد بوديم، ضمن اينكه اساسا استفاده از لباس‌شخصي‌ها خلاف قانون است و فقط افراد نيروي ويژه و نيروي انتظامي حق ورود در اينگونه حوادث را دارند. بايد به اين نيروها آموزش داد كه صرف شعار دادن مجوزي براي حمله به افراد نيست و مادام كه قصد تخريب يا آتش‌زدن در كار نباشد نبايد فردي مورد ضرب و شتم قرار گيرد."

این صحبت ایشان قابل تقدیر است که اشاره کرده اند باید نیروی انتظامی آموزش کافی ببنند تا ب جهت به مردم حمله نکنند و مردم مورد ضرب و شتم قرار ندهند اما باید اینجا باز چند نکته را یاد آور شوم طوری که مشخص شده نه تنها پرسنل نیرو انتظامی آموزش ندیده و توجیه نشده که غیر قانونی عمل نکند بلکه حتی آموزش دیده که دقیقا به همین روش به مردم که اکثرا با آرامش و قانونی دست به اعتراض میزنند حمله کنند و با تمام توان آنها را مورد ضرب و شتم قرار دهند و حتا احساس می شود که به آنها اطمینان داده می شود که به خاطر این کار غیر قانونی شان هیچ برخورد با آنها نمی شود و در مورد لباس شخصی ها که ایشان نیز به آن اشاره ای داشته اند جالب است که در ان چند وقت همه ان مسئولان می گویند که از هویت آنها مشخص نست و لی بر همه عیان شده که این افراد خود از پرسنل نیرو انتظام هستند که به سادگی می توانند اقدام کنند و به راحتی تمام قانون را نادیده بگیرند و انجا باد از شخص مثل آقای مطهر که نماینده ملت است باد پرسده شود چرا تا به حال با اینکه چندین سال است این مسئله مطرح است هیچ اقدام در جهت حل ان مسئله انجام ندادند.

در پایان باد گفت صحبت آقای مطهری در مورد شکست گفتمان اصلاح طلبی بر اساس معیارهای که وی به عنوان مشخصه های اصلاحات در نظر آورده کاملا اشتباه است بلکه اصلاحات حال دیگر مسیر خود را مشخص تر می داند که باید برای گرفتن حق مردم در مقابل اقتدار گرایان به هچ وجه کوتاه نیاید و حتا نتیجه این قبلا که دست به این کار زده بودند و به راحتی از مواضع خود عقب می نشستند را حالا درو کردند .


۳۱ فروردین ۱۳۸۸

معرفی پیشینه و سوابق علی لاریجانی

در ادامه معرفی شخصیتهای سیاسی کشور این بار به سوابق رئیس مجلس هشتم جناب علی اردشیر لاریجانی می پردازیم .


امیدوارم خوشایند دوستان واقع شود ضمنا تقاضا می کنم حتما نظر خود را در قسمت نظرات اعلام کنید با تشکر .







علی اردشیر لاریجانی، متولد سال
۱۳۳۶ در نجف، استاد دانشگاه و سیاستمدار ایرانی است. وی هم‌اکنون، نماینده و رئیس هشتمین دوره مجلس شورای اسلامی از حوزه انتخابیه قم است.

زندگی خانوادگی
علی لاریجانی فرزند
حاج میرزا هاشم آملی است. پدر او متولد لاریجان بود. برادران او نیز هر کدام راهی جداگانه در پیش گرفتند. محمد جواد، با خواندن ریاضی رئیس کمیسیون سیاست خارجی مجلس شورای اسلامی شد. او همچنین رئیس پژوهشگاه دانش‌های بنیادی است. یکی دیگر از برادران او، صادق، استاد حوزه علمیه قم و عضو شورای نگهبان و مجلس خبرگان شد. باقر لاریجانی هم پزشکی خواند، و رئیس دانشگاه علوم پزشکی تهران شد. فاضل لاریجانی نیز کارمند وزارت امور خارجه و از دیپلمات‌های جمهوری اسلامی است. خواهر علی لاریجانی همسر حجت‌الاسلام مصطفی محقق داماد است. پسرخاله وی احمد توکلی فعال سیاسی ایرانی است.
علی لاریجانی در سن ۲۰ سالگی، با فریده دختر ۱۵ ساله
مرتضی مطهری ازدواج کرد. وی چهار فرزند دارد، دو دختر با نام‌های فاطمه و سارا و دو پسر با نام‌های مرتضی و محمدرضا.

زندگی دانشگاهی
وی دانش‌آموخته
دانشگاه صنعتی شریف در مقطع کارشناسی و در رشتهٔ ریاضی و دانش‌آموختهٔ دانشگاه تهران در مقطع کارشناسی ارشد و دکتری در رشتهٔ فلسفه غرب است.
او در سال
۱۳۵۸ رتبهٔ اول رشته ریاضیات و علوم کامپیوتر دانشگاه صنعتی شریف را کسب کرد. وی همچنین دو کتاب علمی با عناوین متافیزیک و علوم دقیقه در فلسفهٔ کانت و روش ریاضی در فلسفهٔ کانت و کتابی دیگر با عنوان دولت مدرن؛ پیمانی با مردم و همچنین پانزده مقالهٔ پژوهشی در موضوعات مختلف علمی نگاشته‌است.



اولین سمت‌های اجرایی

اولین سمت اجرایی مدیریت کل برون مرزی و واحد مرکزی خبر
صدا و سیما بود. بین سال ۱۳۶۱ تا ۱۳۷۰، وی معاون وزارتخانه‌های کار و امور اجتماعی و پست و تلگراف و تلفن (وزارت ارتباطات و فناوری اطلاعات فعلی) و همچنین سپاه را بر عهده گرفت و سپس جانشین ستاد کل سپاه بود.
در سال
۱۳۷۰ و در زمان ریاست جمهوری هاشمی رفسنجانی و پس از استعفای سید محمد خاتمی از سمت وزارت ارشاد، لاریجانی در این سمت قرار گرفت و تا بهمن ۱۳۷۲ به‌عنوان وزیر در این وزارتخانه حضور داشت. در سال ۱۳۷۳ وی با حکم رهبری، ریاست سازمان صدا و سیما را برعهده گرفت.
ریاست صدا و سیما
وی ده سال ریاست سازمان صدا و سیما را بعهده داشت و در این مدت تغییرات بارزی در این سازمان به‌وجود آورد. در طی این دوران تعداد شبکه‌های تلویزیونی این سازمان از سه شبکه به ۷ شبکه رسید. در پایان دوران ریاست او بر این سازمان، ۷ شبکهٔ تلویزیونی، ۸ شبکهٔ رادیویی ملّی و سراسری، ۳۰ شبکهٔ رادیویی استانی، ۴ شبکهٔ تلویزیونی استانی، و هفت شبکهٔ جهانی توسط صدا و سیما اداره می‌شد. علاوه بر این شبکه‌ها، روزنامهٔ
جام جم و شرکت تولید فیلم سیما فیلم هم در دوران مدیریت وی توسط سازمان صدا و سیما تأسیس شدند.
منتقدان
منتقدان عملکرد لاریجانی در صدا و سیما معتقدند که دولت خاتمی و مجلس ششم در تمام دوران خود نه تنها از رسانه ملی محروم بودند بلکه آنرا در مقابل خود میدیدند.
عبدالله رمضان زاده سخنگوی دولت خاتمی می‌گوید: «روزی آقای محمود احمدی‌نژاد که شهردار تهران بودند پل عابر پیاده برقی میدان هفت تیر را افتتاح کردند که حدود ۴۰ میلیون تومان در یک مدت زمان طولانی صورت گرفت که البته همین هم نیازمند انجام تحقیق و تفحص است و همان روز آقای دکتر عارف کارخانه توربین سازی نیروگاه‌های ما را در کرج با هزینه‌ای بالغ بر ۲۰۰ میلیارد تومان افتتاح کردند و ایران به جمع ۱۰ کشور صاحب این فناوری دست یافت. ولی صدا و سیما از پل عابر پیاده ۴۰ میلیون تومانی شهردار احمدی نژاد ۱۵ دقیقه در ۵ بخش خبری پخش کرد و پروژه ۲۰۰ میلیارد تومانی را که معاون اول رئیس جمهوری افتتاح کرد در ۴۵ ثانیه و در ۴ بخش خبری پوشش داد...از این مصادیق بسیار است و به طور مثال در عسلویه ۲۰۰ میلیارد دلار هزینه شد که تمام آن در دولت آقای خاتمی اتفاق افتاد ولی چه کسی از آن اطلاع دارد.»
تحقیق و تفحص مجلس ششم
نمایندگان
مجلس ششم که اکثریت آن را اصلاح طلبان تشکیل می‌دادند خواستار تحقیق و تفحص از صدا و سیما شدند اما شورای نگهبان با این تفسیر که رهبر فوق همه قواست مانع از تحقیق و تفحص مجلس گردید. با اصرار نمایندگان، آیت الله سید علی خامنه‌ای رهبر انقلاب نهایتاً تحقیق و تفحص را پذیرفت و مجلس توانست تنها در سه موضوع شامل: میزان ونحوه هزینه کردن درامدهای اگهی‌ها، خریدهای خارج از کشور و اهدای هدایا تحقیق کند. گرچه به گفته نمایندگان طرح تحقیق با کارشکنی‌های متعدد سازمان مواجه گردید و بیش از یکسال بطول انجامید، صداو سیما و قوه قضائیه نمایندگان را تهدید به محاکمه کرده و پرونده تخلفات صداو سیما در مجلس هفتم بدون پیگیری بسته شد.
گزارش تحقیق و تفحص مجلس تنها از ۵ حساب بانکی صدا و سیما (از مجموع ۲۰۰ حساب بانکی) حاکی از تخلفات مالی به ارزش ۵۲۵۰ میلیارد ریال در این سازمان بود.لاریجانی تحقیق و تحفص نمایندگان را به تمسخر گرفته و آنرا «کشکی» خواند.
نمایندگان در بیانیه‌ای که در آخرین روزهای عمر مجلس ششم منتشر گردید خواستار پیگیری و رسیدگی به گزارش تحقیق و تفحص توسط یک قاضی «خداترس، عادل و بی‌طرف» شدند.
قوه قضائیه هیچگاه به این گزارش رسیدگی نکرد و مجلس اصولگرای هفتم نیز علاقه‌ای به پیگیری آن نداشت.
قرائت گزارش تحقیق و تفحص مجلس از صداو سیما همزمان با روزهای پایانی فعالیت مجلس ششم و برگزاری انتخابات مجلس هفتم بود.صدا و سیما در جریان انتخابات اخبار رد صلاحیت گسترده نامزد‌های اصلاح طلب، اعتراضات احزاب و گروهها به عملکرد شورای نگهبان، تحصن نمایندگان و نهایتا تحریم انتخابات توسط اصلاح طلبان را با نگاهی جانبدارانه پوشش داد تا جاییکه به سانسور بیانیه مشترک روسای دو قوه(
خاتمی رییس جمهور و کروبی رییس مجلس) رسید. اصلاح طلبان ضمن آنکه لاریجانی را متهم می‌کردند که مغز متفکر جناح راست (اصولگرا) است و صداو سیما را به دستگاه تبلیغانی محافظه کاران تبدیل کرده‌است، ریشه بخشی از تلاشهای وی را در نگرانی از احتمال پیگیری گزارش تحقیق و تفحص مجلس و تخلفات ۵۲۵۰ میلیارد ریالی اش می‌جستند. خاتمی رییس جمهور و اکبر اعلمی (رییس هیات نظارت بر صداو سیما) در بیانیه‌های جداگانه‌ای به این اقدام لاریجانی اعتراض کردند.

منصوبان
پس از معرفی عوضعلی کردان معروف به
علی کردان که سالها سمت معاونت مالی اداری و معاونت مجلس صداو سیما را بر عهده داشت برای تصدی وزارت نفت به مجلس هشتم، عملکرد وی در دورا ن صداو سیما مورد بررسی نمایندگان قرار گرفته و انتقادات فراوانی پیرامون عملکرد وی به عنوان یکی از منصوبان لاریجانی مطرح شد. او همچنین در جلسات با نمایندگان مجلس گفت که به دستور لاریجانی مدرک تقلبی وی برای تعیین حقوق مورد قبول قرار گرفته‌است. برخی از نمایندگان برجسته جناح راست به دلیل تقلبی بودن مدرک تحصیلی و استخدام گسترده همشهریان در صداوسیما وی را مناسب تصدی پست وزارت کشور ندانستند.
دانشگاه آکسفورد نیز در پاسخ به استعلام یکی از رسانه‌های ایرانی ارائه مدرک به وی را تکذیب کرد. به گفته برخی نمایندگان مدرک فوق لیسانس و لیسانس وی جعلی بوده است و علی کردان فقط دارای مدرک فوق دیپلم می بوده است .
نامزدی انتخابات ریاست جمهوری
او در انتخابات سال
۱۳۸۴ برای نهمین دوره ریاست جمهوری شرکت کرد. او در این انتخابات شکست خورد.
شورای عالی امنیت ملی
لاریجانی که پس از پایان دوران ریاستش در صدا و سیما، همچنان عضو
مجمع تشخیص مصلحت نظام و شورای عالی انقلاب فرهنگی بود، در ۵ خرداد ۱۳۸۳ با حکم سید علی خامنه‌ای رهبر معظم انقلاب به‌عنوان نمایندهٔ رهبر در شورای عالی امنیت ملی منصوب شد. سپس در ۲۴ مرداد ۱۳۸۴، به‌عنوان دبیر شورای عالی امنیت ملی جمهوری اسلامی ایران انتخاب شد. اما در سال ۱۳۸۶ پس از چندین بار درخواست او برای استعفا از ریاست شورای عالی امنیت ملی، در روز ۲۸ مهر ۱۳۸۶ درخواست استعفای او پذیرفته شد و مسؤولیت ۲۶ ماههٔ او در این پست پایان یافت . در آن زمان که محمود احمدی‌نژاد پرونده هسته‌ای ایران را در شورای امنیت سازمان ملل پایان یافته دانسته بود، علی لاریجانی در میان راه مذاکرات خود با خاویر سولانا قرار داشت. ماجرای استعفای او پس از دیدار ولادمیر پوتین از ایران و دیدار او با سید علی خامنه‌ای رهبر انقلاب رخ داد.
استعفای وی بازتاب گسترده در رسانه‌های جهان داشت.
ریاست مجلس
علی لاریجانی پس از کسب نمایندگی مردم
قم در مجلس شورای اسلامی، در چهارمین جلسه علنی مجلس هشتم با کسب اکثریت آرا برای یک سال به عنوان رییس هشتمین دوره مجلس شورای اسلامی انتخاب شد. او که تنها نامزد ریاست مجلس بود موفق به کسب ۲۳۷ رأی از ۲۵۹ رأی مأخوذه شد. در این انتخابات از مجموع آرای ریخته شده به گلدان‌ها ۲۲ رای سفید بود . او پیش از این از سوی اصولگرایان، جناح اکثریت مجلس، برای نامزدی ریاست مجلس برگزیده شده بود. در این رقابت او توانست رقیبش غلامعلی حداد عادل، رئیس مجلس هفتم، را شکست دهد

۲۲ فروردین ۱۳۸۸

معرفی

قصد دارم در چند مطلب در وبلاگ با استفاده از سایت های گوناگون به عنوان منبع به معرفی شخصیتهای اصلاح طلب و محافظه کار و همچنین اپوزیسیون بپردازم .




در همین راستا در این مطلب سعی شده که تا حد امکان به سوابق جناب حجت الاسلام عبدالله نوری پرداخته شود امید است که خوشایند دوستان واقع شود ضمنا بسیار خوشحال می شوم اگر نظر خود را در قسمت نظرات اعلام بفرمایید.


















عبدالله نوری (زاده ۱۳۲۸) با تحصیلات حوزوی در سطح «خارج فقه و اصول»، وزیر کشور پیشین در دور اول ریاست جمهوری هاشمی رفسنجانی و دور اول ریاست جمهوری محمد خاتمی، همچنین نماینده مجلس پنجم و عضو اولین دوره شورای اسلامی شهر تهران بود.





عبدالله نوری فعالیت سیاسی خود را با مدیریت در رادیو و تلویزیون دولتی -صدا و سیما- و معاونت وزارت امور خارجه در ابتدای انقلاب آغاز کرد. از مسئولیت‌های دیگر وی نمایندگی امام خمینی در هیات نظارت شورای عالی قضایی، جهاد سازندگی و سپاه پاسداران انقلاب اسلامی در دوران جنگ و پس از فضل الله محلاتی بود. او همچنین با حکم خمینی عضو شورای بازنگری قانون اساسی بوده‌است.
وی پس از آن به‌عنوان وزیر کشور در دولت اول
هاشمی رفسنجانی منصوب گردید. ادغام شهربانی، ژاندارمری و کمیته‌های انقلاب اسلامی و ایجاد نیروی انتظامی از اقدامات دوران وزارت وی بود. او در کنار محمد خاتمی وزیر فرهنگ و ارشاد با فشار جناح راست ناچار به کناره‌گیری از پست وزارت کشور شد. ناطق نوری بعدها در کتاب خاطرات خود نقل می‌کند که: «ما نمی‌پذیریم که آقای عبدالله نوری ولایی فکر کند.»[۲] وی در انتخابات مجلس پنجم در سال ۷۴ شرکت کرده و از تهران به مجلس راه یافت. نام وی در لیست مورد حمایت حزب کارگزاران سازندگی قرار داشت. وی در مجلس پنجم به‌عنوان رئیس فراکسیون اقلیت انتخاب شد. او همچنین از سوی سید علی خامنه ای رهبر انقلاب اسلامی دو دوره (دوره دوم مجمع ۱۳۶۸ تا ۱۳۷۵ و دوره سوم مجمع ۱۳۷۵ تا ۱۳۸۰) به‌عضویت مجمع تشخیص مصلحت نظام درآمد.



پس از پیروزی محمد خاتمی در انتخابات ریاست جمهوری در ۲ خرداد سال ۷۶ نوری دوباره پست ریاست کشور را عهده‌دار شد. وی از مهره‌های اصلی دولت اصلاح‌طلب خاتمی به شمار می‌رفت.از آن‌جهت که سید علی خامنه ای رهبر انقلاب اسلامی پس از تشکیل نیروی انتظامی کنترل آنرا در دست گرفته و وزیر کشور علیرغم آنکه مسؤول حفظ امنیت کشور بود در عین حال هیچ نظارت و کنترلی بر نیروی انتظامی نداشت، وی حاضر به پذیرش مسؤولیت امنیت اجلاس سران سازمان کنفرانس اسلامی که در پاییز ۷۶ در تهران برگزار گردید نشد.
بر اساس قوانین جمهوری اسلامی برگزاری تجمعات آزاد است مگر آنکه مخل امنیت داخلی باشد. از این رو، گروههای سیاسی و اقشار مختلف اجتماعی برای برگزاری تجمع نیاز به اخذ مجوز از وزارت کشور دارند، اما وزارت کشور در سال‌های اخیر معمولاً با همه درخواست‌ها برای برگزاری تجمع مخالفت می‌کند.
عبدالله نوری نیز به نوبه خود با انتصاب
مصطفی تاج‌زاده از فعالان جنبش دوم خرداد به عنوان معاون سیاسی خود تلاش کرد تا برگزاری تجمعات را در ایران نهادینه کند.
در دوران وزارت عبدالله نوری گروه‌ها و اقشار مختلف اجتماعی برای گرفتن مجوز از وزارت کشور به منظور برگزاری تجمع مشکلی نداشتند، اما از آنجا که
نیروی انتظامی به عنوان مسؤول حفظ امنیت تجمعات در کنترل وزارت کشور نبود، تقریباً تمام تجمعاتی که از نظر جناح محافظه‌کار حاکم «نامطلوب» بود، به خشونت کشیده می‌شد.
مسؤولیت به خشونت کشیدن تجمعات قانونی، معمولاً متوجه شبه‌نظامیانی بود که در ایران با عناوینی چون گروههای فشار، لباس شخصی‌ها و یا
انصار حزب‌الله مشهورند و گفته می‌شود که از حمایت نهادهای امنیتی و نظامی نیز برخوردارند.
جناح محافظه‌کار ضمن آنکه عملاً اجازهٔ برگزاری هر نوع تجمعی را نمی‌داد، از وزارت کشور تحت مدیریت عبدالله نوری نیز که با درخواست تجمعات موافقت می‌کرد، خشمگین بود.
[۳] او اندکی بعد توسط مجلس پنجم که اکثریت آن در دست جناح راست بود بدلیل افزایش آزادیهای سیاسی و دفاع از غلامحسین کرباسچی شهردار سابق تهران استیضاح و با عدم رای اعتماد آنان برکنار گردید. او پس از برگزاری انتخابات شوراها از تهران نامزد شد و به‌عنوان منتخب اول به شورا راه یافت.



از روزنامه خرداد تا اوین



انتشار روزنامهٔ اصلاح‌طلب «خرداد» از اقدامات دیگر او بود. این روزنامه پس از مدتی توقیف شد. این روزنامه شدیداً مورد انتقاد محافظه‌کاران که مخالف طرح دیدگاه‌های نوگرایانه در حوزه‌های دینی هستند قرار گرفت و نهایتاً نوری به واسطهٔ طرح دیدگاه‌هایی در روزنامهٔ خود که تصویری متفاوت از دین اسلام نسبت آنچه محافظه‌کاران سنتی ارائه می‌کردند، ارائه می‌داد، به دادگاه ویژه روحانیت فراخوانده شد و پس از چندین جلسه محاکمه و دفاع، و بنابر اتهام‌هایی مانند توهین به مقدسات، نشر اکاذیب، اقدام بر علیه امنیت ملی و نظایر اینها، در دادگاه ویژه روحانیت محاکمه و به ۵ سال زندان محکوم گردید.[۴] علیرغم رایزنی‌های رفسنجانی با سید علی خامنه ای رهبر انقلاب اسلامی مبنی بر عدم انتشار دفاعیت خود و تبرئه شدن، وی در دادگاه با قاطعیت از اصلاحات دفاع کرد و به زندان محکوم شد. دفاعیت وی در کتابی به‌عنوان شوکران اصلاحات منتشر گردید که با استقبال مردم مواجه شد.[۵]
دادستان دادگاه ویژه روحانیت که کیفر خواست ۴۴ صفحه‌ای علیه وی را تنظیم کرد،
حجت‌الاسلام محمد ابراهیم نکونام و قاضی دادگاه حجت‌الاسلام محمد سلیمی بود. به گفته دادستان از مجموعه مطالب روزنامه خرداد بوی عناد و توطئه علیه نظام استشمام می‌شود. وکیل مدافع وی نیز حجت‌الاسلام محسن رهامی بود. هیات منصفه دادگاه نیز شامل حجج اسلام: ‏‎ایزدپناه، صدیقی، پورمحمدی، ‏دعاگو، ‎ مهاجری، دعایی، طه هاشمی و نظام‌زاده‌ بودند که سه نفر آخر در جلسات دادگاه حاضر نشدند.[۶]
دیگر شاکیان روزنامه خرداد، ستاد احیای امر بمعروف و نهی از منکر، حفاظت اطلاعات نیروی انتظامی، بسیج دانشجویی و
رفعت بیات مدیر مسئول هفته‌نامهٔ آزادی (از چهره‌های محافظه‌کار که بعداً از زنجان به مجلس هفتم راه یافت) بودند.[۷]
خاتمی در پایان دوران ریاست جمهوری‌اش گفت:


هیچ یک از مدیران (دولتم) نبودند که تا دم در زندان پیش نروند و بسیاری کارهای عظیمی صورت گرفت که پرونده‌سازی‌هایی برای آن انجام شد و من هر آن انتظار داشتم که بیایند و بگویند وزیر تو احضار شده و فلان مدیر تو زندانی شده‌است.[۸]


وی در دادگاه موضع جمهوری اسلامی در جریان درگیری اعراب-اسرائیل را به چالش کشید و گفت:


اگر فلسطینی‌ها خواستار صلح با اسرائیل هستند ما که هستیم که به دنبال جنگ باشیم.


او همچنین گفت: «امروز یک روحانی در مقام دادستان یکی روحانی دیگر را متهم به توهین، افترا، نشر اکاذیب و معاندت با دین می‌کند. اگر این آقا راست می‌گوید وای بر روحانیتی که من نمونه‌اش هستم و اگر دروغ می‌گوید وای بر روحانیتی که ایشان نمونه‌اش است.»
وی همچنین به دفاع از حقوق شهروندی و سیاسی نهضت آزادی و
آیت‌الله منتظری که هر دو مغضوب رهبر قبلی و فعلی نظام بودند، پرداخت و صلاحیت دادگاه ویژه روحانیت که بر خلاف قانون اساسی (که همگان را در برابر قانون یکسان دانسته و ایجاد دادگاه ویژه جز برای نظامیان را تایید نکرده‌است) را زیر سوال برد. وی به نامهٔ امام خمینی در سال پایان عمرش خطاب به مجلس سوم (۷ آذر ۱۳۶۷) اشاره کرد که وی گفته بود تصمیم دارد وضع را بصورتی بازگرداند که همه در چهارچوب قانون اساسی فعالیت کنند و بدین ترتیب دادگاه ویژه روحانیت همچون بسیاری تصمیم‌های مقطعی دیگر ضرورتی به ادامه حیات نداشته و مغایر قانون اساسی است. دفاعیات قاطع او همچون موضعش در دفاع از حقوق شهروندی منتقدین نظام و... منجر به صدور شدیدترین رای علیه وی شد.



روزنامه خرداد یکی از روزنامه‌های پیگیر قتل‌های زنجیره‌ای بود و همین امر نیز در توقیف روزنامه و محاکمهٔ وی موثر بود. عبدالله نوری خود در دوران وقوع چهار قتل در پاییز ۱۳۷۷ وزیر کشور بود. وی در جلسه دادگاه پیرامون قتل‌های زنجیره‌ای نیز بطور غیر منتظره از دست داشتن وزیر اطلاعات (دری نجف‌آبادی) در قتل‌ها و صدور فتوا مرتد بودن مقتولان سخن گفت و تلاش دستگاه قضایی برای محدود کردن قتل‌ها به سعید امامی و سایر کارکنان وزارت اطلاعات و عدم پیگیری «آمران» قتل‌ها و محدود کردن مقتولین به همان چهار نفر و عدم پیگیری قتل‌های سال‌های گذشته را تقبیح کرد. سخنان وی بارها توسط رییس دادگاه قطع شد:


آنچه روزنامه خرداد در خصوص پرونده قتل‌ها مطرح کرده پاسخگویی وزیر اطلاعات وقت است که هم قدرت داشته و هم ظاهراً فتوا صادر کرده، از نظر ما وزیر اطلاعات وقت باید بخاطر قتل‌ها پاسخگو باشد چون امنیت ملی را به خطر انداخته‌است.... آیا تلاش نشد که پرونده قتل‌ها در حد چند پرسنل عادی اطلاعات باقی بماند؟ آیا طرح اولیه آن نبود که نقش عاملان بر ملا نشود؟ آیا همه کوشش‌های فعلی صرف این نمی‌شود که مسئله از سعید امامی فراتر نرود و مسئله قتل‌ها به همان چهار مقتول محدود بماند؟... وقتی در سال‌های گذشته بسیاری قتل‌های مشکوک مسکوت گذاشته شد... وقتی برخی دانشمندان شیعه و سنی به دلایل نامعلوم از بین رفتند چطور در برابر همه این فجایع کسی اعتراض و پیگیری نکرد؟... اما حال که محفل مطبوعات رسوایی محفل‌نشینان را به صدا درآورده‌اند برخی در صدد پاک کردن صورت مسئله هستند.[۹]



واکنش‌های داخلی


اتحادیه انجمن‌های اسلامی دانشجویان (دفتر تحکیم وحدت) و سایر گروه‌های اصلاح طلب زندانی کردن وی را محکوم کردند.اصلاح طلبان محاکمهٔ وی را سیاسی و اتهامات وارد شده به او همچون دفاع از نهضت آزادی و... را مغایر با قوانین حقوقی ایران دانستند.[۱۰]
همچنین سید
علی خامنه‌ای رهبر انقلاب اسلامی که خود چندی قبل وی را به عضویت در مجمع تشخیص مصلحت نظام منصوب کرده بود، به موضع گیری علیه وی پرداخت و او را فریب خورده و قابل ترحم نامید که حرف‌های دشمن را تکرار می‌کند:


جبهه دشمن، غیر از آن آدم غافلی است که خودی هم هست، منتها بیچاره دچار غفلت و اشتباه و فریب می‌شود. بر اثر حادثه‌ای عقده و کینه‌ای پیدا می‌کند و در مقابل نظام می‌ایستد؛ در مقابل سخن حق می‌ایستد؛ در مقابل امام و راه امام می‌ایستد. این، آن دشمن اصلی نیست؛ این یک آدم فریب خورده است؛ این یک آدم قابل ترحّم است! دشمن اصلی کسی است که پشت سر این قرار می‌گیرد، اما خودش را نشان نمی‌دهد؛ در داخل کشور خودش را نشان نمی‌دهد؛ در خارج کشور چرا؛ در جبهه جهانی، در جبهه بین‌المللی، به عنوان یک عضو وفادار سازمان جاسوسی سیای آمریکا یا موساد صهیونیست‌ها چرا؛ کاملاً چهره او آشکار است؛ حرف هم می‌زند؛ حقایق را هم می‌گوید؛ انگیزه‌هایی را هم که او برای مبارزه با اسلام و مسلمین دارد، بیان می‌کند؛ اما آن دنباله او که داخل کشور است، خود را دم چک اقتدار حکومت قرار نمی‌دهد. می‌داند که این حکومت، حکومت مقتدری است؛ حکومتی است که متکی به آرا مردم است؛ متکی به محبت مردم است؛ متکی به ایمان مردم است؛ از این حکومت می‌ترسند و خودشان را جلو نمی‌دهند. حرفشان را با یک واسطه، با دو واسطه، با سه واسطه از زبان آدم‌های غافل می‌زنند. یک وقت می‌بینید طرف، یک روحانی است؛ اما غافل و فریب خورده و بی خبر؛ یا یک دانشجوست؛ اما اسیر احساسات شده و نیندیشیده؛ یا یک فرد معمولی حتی انقلابی است؛ اما زمان را نشناخته، دشمن را نشناخته یا احیاناً دچار عقده و کینه‌ای شده‌است. حرف از زبان این فرد خارج می‌شود؛ اما این بیچاره حرف خودش نیست؛ حرف دشمن است.[۱۱]

بازتاب‌های خارجی

دادگاه وی به‌عنوان معروف‌ترین چهرهٔ اصلاح‌طلب پس از محمد خاتمی بازتاب‌های فراوانی در رسانه‌های بین‌المللی داشت. اتحادیه اروپا در اعتراض به زندانی کردن وی و محسن کدیور (دیگر روحانی دگراندیش) گسترش هر گونه روابط و ارتقای مناسبات تجاری اتحادیه اروپا را منوط به بهبود حقوق بشر در ایران نمود. سازمان عفو بین‌الملل حکم صادره علیه وی را محکوم کرد. از جمله روزنامه «سالزبورگر ناخریشتن» اتریش با اشاره به دفاعیات نوری در دادگاه نوشت:


نوری بر مقدس‌ترین تابوهای جمهوری اسلامی انگشت نهاد. او مشروعیت دادگاه روحانیت را انکار کرد و بدین ترتیب جسارتی کرد که تا پیش از آن، شجاع‌ترین اصلاح طلبان هم نکرده بودند. او میراث امام خمینی را که این دادگاه را خارج از قانون اساسی تأسیس کرده بود، زیر سؤال برد.

در جریان برگزاری دادگاه علیرغم آنکه وی در بازداشت بوده و هنوز محکوم نشده بود، دادگاه مانع از ثبت نام وی در انتخابات مجلس ششم شد. اما برادر وی علیرضا نوری که یک پزشک جراح بود در انتخابات ثبت نام کرده و با ۱ میلیون و ۳۴۳ هزار رأی به عنوان نفر سوم در حوزه تهران به مجلس راه یافت. ناظران رای بالای برادر نوری را نشانهٔ اعتراض مردم به محاکمه عبدالله نوری ارزیابی کردند. وی همچین حاضر به نوشتن درخواست عفو برای سید علی خامنه ای رهبر انقلاب اسلامی نشد و پس از تحمل ۳ سال زندان پس از فوت برادر وی عده‌ای از نمایندگان مجلس در نامه‌ای به خامنه‌ای خواستار آزادی وی شدند.[۱۲]
او پس از آزادی از زندان تقریباً فعالیت و موضع‌گیری سیاسی را کنار گذاشته و جز در مراسم و محافل کوچکی که در منزل وی با حضور سران اصلاح‌طلب برگزار می‌گردید، شرکت نداشت.

انتخابات ریاست جمهوری دهم



در سال ۱۳۸۷ نام وی دوباره توسط اصلاح‌طلبان پیشرو (ادوار تحکیم، تحکیم وحدت، دانشجویان و جمعی از روزنامه نگاران)برای نامزدی انتخابات ریاست جمهوری دهم در کنار محمد خاتمی مطرح شد در شرایطی که با توجه به مشی مستقل و قاطع وی در دوران اصلاحات و موضع‌گیری تند سید علی خامنه ای رهبر انقلاب اسلامی علیه وی کمتر امیدی به تایید صلاحیت وی توسط شورای نگهبان می‌رود.
پس از شایعات و ابهامات بسیار در مورد کاندیداتوری وی، عبدالله نوری دو پیش شرط برای کاندیداتوری خود اعلام کرد. اول اینکه اصلاح طلبان روی کاندیداتوری واحد وی اجماع کنند و دوم اینکه در صورت رد صلاحیت وی کاندیدای دیگری را به جای او اعلام نکنند.
اما چندی بعد با اعلام رسمی کاندیداتوری و فعالسازی ستاد انتخاباتی آقایان مهدی کروبی و مصطفی عارف کار ورود نوری به انتخابات سخت تر شد، اما عبدالله نوری نیز همزمان به فعالیت‌های خود گسترش بیشتری بخشید و در جلسهٔ مهمی با روزنامه نگاران سکوت پنج ساله خود را شکست و پس از انصراف سید محمد خاتمی از انتخابات ریاست جمهوری دهم چنین به نظر میرسد اصلاح طلبان پیشرو انتخابی جز نوری نخواهند داشت

منبع سایت ویکی پدیا

چگونه از عقاید احمقانه بپرهیزیم

ترجمه ابراهیم اسکافی:
برتراند آرتورویلیام راسل (زادهٔ ۱۸ می ۱۸۷۲ - درگذشتهٔ ۲ فوریه ۱۹۷۰). ریاضیدان، منطق‌دان و فیلسوف بریتانیایی بود که آثارش در مورد تحلیل منطقی، فسلفه در قرن بیستم را تحت تاثیر قرار داد. برتراند راسل که موفق به کسب جایزهٔ نوبل نیز شد، در گفتاری کوتاه با عنوان « چگونه از عقاید احمقانه بپرهیزیم؟»، به روشنی به آسیب شناسی آفات تعصب، جزم و جمود، پیشداوری و .... در باورهای آدمی می پردازد.
برای پرهیز از انواع عقاید احمقانه ای که نوع بشر مستعد آن است، نیازی به نبوغ فوق بشری نیست. چند قاعده ساده شما را اگر نه از همه خطاها، دست کم از خطاهای ابلهانه بازمیدارد. اگر موضوع چیزی است که با مشاهده روشن میشود، مشاهده را شخصاً انجام دهید. ارسطو میتوانست از این باور اشتباه که خانمها دندانهای کمتری از آقایان دارند با یک روش ساده پرهیز کند: از خانمش بخواهد که دهانش را باز کند تا دندانهایش را بشمارد. او این کار را نکرد چون فکر میکرد میداند. تصور کردن این که چیزی را میدانید در حالی که در حقیقت آن را نمیدانید، خطای مهلکی است که همه ی ما مستعد آن هستیم. من باور دارم که خارپشتها سوسکهای سیاه را میخورند، چون به من این طور گفته اند؛ اما اگر قرار باشد کتابی درباره عادات خارپشتها بنویسم، تا زمانی که نبینم یک خارپشت از این غذای اشتهاکورکن لذت میبرد، مرتکب چنین اظهار نظری نمیشوم. درهرحال، ارسطو کمتر از من محتاط بود. نویسندگان باستان و قرون وسطا اطلاعات جامعی درباره تکشاخها و سمندرها داشتند. با وجود آن که هیچکدامشان حتا یک مورد از آنها را هم ندیده بودند، یک نفر هم احساس نکرد لازم است از ادعاهای جزمی درباره آنها دست بردارد. اغلب موضوعات از این ساده تر به بوته ی آزمایش درمیآیند. اگر مثل اکثر مردم شما ایمان راسخ پرشوری نسبت به برخی مسائل دارید، روشهایی وجود دارد که میتواند شما را از تعصب خودتان باخبر کند. اگر عقیده مخالف، شما را عصبانی میکند، نشانه آن است که شما ناخودآگاه میدانید که دلیل مناسبی برای آنچه فکر میکنید، ندارید. اگر کسی مدعی باشد که دو بعلاوه دو میشود پنج، یا این که ایسلند در خط استوا قرار دارد، شما به جای عصبانی شدن، احساس دلسوزی میکنید، مگر آن که اطلاعات حساب و جغرافی شما آن قدر کم باشد که این حرفها در افکار شما تزلزل ایجاد کند. اغلب بحثهای بسیار تند آنهایی هستند که طرفین درباره موضوع مورد بحث دلایل کافی ندارند. شکنجه در الاهیات به کار میرود، نه در ریاضیات؛ زیرا ریاضیات با علم سر و کار دارد، اما در الاهیات تنها عقیده وجود دارد. بنابراین هنگامی که پی میبرید از تفاوت آرا عصبانی هستید، مراقب باشید؛ احتمالاً با بررسی بیشتر درخواهید یافت که برای باورتان دلایل تضمین کننده ای ندارید.
یک راه مناسب برای این که خودتان را از انواع خاصی از جزمیت خلاص کنید، این است که از عقاید مخالفی که دوستان پیرامونتان دارند آگاه شوید. وقتی که جوان بودم سالهای زیادی را دور از کشورم در فرانسه، آلمان، ایتالیا و ایالات متحده به سر بردم. فکر میکنم این قضیه در کاستن از شدت تعصبات تنگ نظرانه ام بسیار مؤثر بوده است. اگر شما نمیتوانید مسافرت کنید، به دنبال کسانی بگردید که دیدگاههایی مخالف شما دارند. روزنامه های احزاب مخالف را بخوانید. اگر آن افراد و روزنامه ها به نظرتان دیوانه، فاسد و بدکار میآیند، به یاد داشته باشید که شما هم از نظر آنها همینطور به نظر میرسید. با این وضع هر دو طرف ممکن است بر حق باشید، اما هر دو نمیتوانید بر خطا باشند. این طرز فکر زاینده نوعی احتیاط است. برای کسانی که قدرت تخیل ذهنی قوی دارند، روش خوبی است که مباحثه ای را با شخصی که دیدگاه متفاوتی دارد در ذهن خود تصور کنند. این روش در مقایسه با گفتگوی رودررو یک فایده و تنها یک فایده دارد و آن این که در معرض همان محدودیتهای زمانی و مکانی قرار ندارد. مهاتما گاندی راه آهن و کشتیهای بخار و ماشین آلات را محکوم میکرد، او دوست میداشت که تمام آثار انقلاب صنعتی را خنثا کند. شما ممکن است هرگز این شانس را نداشته باشید که با شخصی دارای چنین عقایدی روبرو شوید، زیرا در کشورهای غربی اغلب مردم با دستاوردهای فن آوریهای جدید موافقند. اما اگر شما میخواهید مطمئن شوید که در موافقت با چنین باور رایجی بر حق هستید، روش مناسب برای امتحان کردن این است که مباحثه ای خیالی را تصور کنید و در نظر بگیرید که اگر گاندی حضور میداشت چه دلایلی را برای نقض نظر دیگران ارائه میداد. من گاهی بر اثر این گونه گفتگوهای خیالی واقعاً نظرم عوض شده است؛ به جز این، بارها دریافتم که با پی بردن به امکان عقلانی بودن مخالفان فرضی، تعصبات و غرورم رو به کاستی میگذارد. نسبت به عقایدی که خودستایی شما را ارضاء میکند، محتاط باشید. از هر ده نفر، نه نفر چه مرد و چه زن قویاً معتقدند که جنسیتشان برتری ویژه ای دارد. دلایل زیادی هم برای هر دو طرف وجود دارد. اگر شما مرد باشید میتوانید نشان دهید که اغلب شعرا و بزرگان علم مرد هستند؛ اگر زن باشید میتوانید پاسخ دهید که اکثر جنایتها هم کار مردان است. این پرسش اساساً حل شدنی نیست، اما خودستایی این واقعیت را از دید بسیاری از مردم پنهان میکند. همه ما، اهل هر جا که باشیم، متقاعد شده ایم که ملت ما برتر از سایر ملتهاست. ما با وجود دانستن این که هر ملتی محاسن و معایب خاص خودش را دارد، معیارهای ارزشیمان را به گونه ای تعریف میکنیم که ثابت کنیم ارزشهایمان مهمترین ارزشهای ممکن هستند و معایبمان تقریباً ناچیزند. دراینجا دوباره انسان معقول میپذیرد که با سوآلی روبروست که ظاهراً جواب درستی برای آن وجود ندارد. دشوارتر از آن، این است که بخواهیم مراقب خودستایی بشر به واسطه بشر بودنش باشیم، زیرا ما نمیتوانیم با ذهن غیربشری مباحثه کنیم. تنها راهی که من برای برخورد با این نوع خودبینی بشر سراغ دارم، این است که به خاطر داشته باشیم بشر جزء ناچیزی از حیات سیاره کوچکی در گوشه کوچکی از این جهان است و همانطور که میدانیم در دیگر بخشهای کیهان هم ممکن است موجوداتی باشند که نسبت بزرگیشان به ما مثل نسبت بزرگی ما به یک ستاره دریایی است.

۲۰ فروردین ۱۳۸۸

کروبی به شورای نگهبان: حق دارم نگران سلامت انتخابات باشم


مهدی کروبی، یکی از نامزدهای انتخابات ریاست جمهوری ایران به اظهارات اخیر دبیر شورای نگهبان اعتراض کرده و گفته است "هرگونه نشانه ای از تخلف نهادهای اجرایی و نظارتی" را در انتخابات افشا خواهد کرد.

او عصر روز دوشنبه ۱۷ فروردین (۶ آوریل) در نامه ای به شورای نگهبان، ستایش احمد جنتی از عملکرد دولت محمود احمدی نژاد را "تخلف آشکار از جایگاه قانونی شورای نگهبان" دانست و نوشت: "اکنون که ایشان می خواهند شورای نگهبان را به حزبی سیاسی تغییر دهند، این حق را برای خود قائل هستم که از سلامت انتخابات نگران باشم".

آقای کروبی نوشته است که وقتی "پیر شورای نگهبان" در جمع ناظران از "نامزدی خاص" حمایت کند، "از ناظران جوان چه انتظاری می توان داشت جز اینکه تصور کنند همان نامزد خاص باید برنده انتخابات باشد".

به گفته او حمایت آقای جنتی از عملکرد دولت نهم با سخنان رهبر ایران که روز اول فروردین در سخنرانی ای در مشهد بیان شده بود تناقض دارد.

آیت الله علی خامنه ای تأکید کرده بود حمایت او از دولت "ربطی به انتخابات ندارد و اعلام موضع انتخاباتی نیست" و از مسئولان خواسته بود انتخابات را "سالم و با امانت کامل" برگزار کنند.

اما اعتراض اقای کروبی به سخنان آقای جنتی است که روز ۵ فروردین (۲۵ مارس) در نشست ناظران شورای نگهبان در بوشهر گفت: "در سه سال اخیر رسیدگی فوق العاده ای به مردم، به خصوص به محرومان شده است که نتیجه تلاش یک دولت پرتلاش و پرکار است".

این سخنان، اشاره ای است صریح به دولت محمود احمدی نژاد که در سه سال گذشته تصدی امور اجرایی ایران را به عهده داشته است.

آقای احمدی نژاد هنوز رسما برای نامزدی در انتخابات اعلام آمادگی نکرده است، اما نزدیکان او می گویند که اصولگرایان به زودی بر سر نامزدی او به توافق خواهند رسید.

مهدی کروبی در نامه خود، از اعضای شورای نگهبان، به ویژه محمد مومن و محمد یزدی خواسته است به آقای جنتی "تذکر" دهند.

او نوشته که در دوره گذشته انتخابات مورد "بی مهری" مسئولان اجرایی و نظارتی قرار گرفته و حقوق قانونی او "نقض" شده است، بنابراین این بار "با دیدن هرگونه نشانه ای از تخلف و [نقض] بی طرفی نهادهای اجرایی و نظارتی، برخورد علنی" می کند و آن را با "مردم و رهبری" در میان خواهد گذاشت.

آقای کروبی که در دوره نهم انتخابات ریاست جمهوری ایران نیز نامزد انتخابات بود، پس از برگزاری دور اول انتخابات و هنگامی که از راهیابی به دور دوم بازماند، در نامه ای سرگشاده به آیت الله خامنه ای شورای نگهبان و نهادهایی چون بسیج و سپاه را به دخالت در انتخابات متهم کرده بود.

اما آیت الله خامنه ای در سخنرانی روز اول فروردین ماه امسال تأکید کرد: "مسئولان وقت در هر دوره ای رسما متعهد شده اند و صحت انتخابات را تضمین کرده اند و انتخابات صحیح بوده است".

او به شدت از کسانی که "از حالا شروع کرده اند به خدشه کردن" در سلامت انتخابات انتقاد کرد و گفت این کار ممکن است در دل مردم تردید ایجاد کند.

"تمهیدات" دولت برای انتخابات

در این حال وزیر کشور ایران از فراهم شدن "تمهیدات قانونی لازم برای جلوگیری از تخلفات احتمالی" خبر داده است.

صادق محصولی روز سه شنبه ۱۸ فروردین در جمع خبرنگاران گفت: "وزارت کشور هیأتی را جهت بازرسی و رسیدگی به تخلفات مشخص کرده و هیچ نگرانی ای بابت برگزاری انتخاباتی سالم وجود ندارد".

او همچنین گفته است استانداران موظف شده اند از اعلام موضع نامزدهای انتخاباتی و سخنرانی آنان استقبال کنند.

این در حالی است اسفندماه سال گذشته به آقای کروبی اجازه سخنرانی در دانشگاه گرگان و دانشگاه بوعلی همدان داده نشد و به نوشته روزنامه "اعتماد ملی"، او ناچار شد از پشت نرده های دانشگاه بوعلی با دانشجویان سخن بگوید.

آقای کروبی در هر دو شهر در مکان هایی به جز دانشگاه دیدارها و سخنرانی هایی داشت، اما تأکید کرده بود: "اگر ما را به دانشگاه راه ندهند، در کوچه و خیابان حرف خود را خواهیم زد".

اکنون یک مقام وزارت علوم ایران به خبرگزاری مهر گفته است این وزارتخانه محدودیت هایی را برای سخنرانی های انتخاباتی در دانشگاه ها درنظر گرفته است.

محسن اسلامی، مدیرکل امور فرهنگی وزارت علوم، تحقیقات و فناوری به خبرگزاری مهر گفته است که "نمایندگان نامزدهای انتخاباتی" نمی توانند به تنهایی در دانشگاه برنامه داشته باشند، بلکه حضور آنها باید همزمان با حضور نمایندگان جناح های دیگر و به صورت مناظره باشد.

او البته تأکید کرده که خود نامزدها می توانند پس از تصویب هیأت نظارت دانشگاه مورد نظر، در جمع دانشگاهیان سخنرانی کنند، اما حضور غیر دانشگاهیان در این سخنرانی ها مجاز نخواهد بود.

یکی به همسر الهام بگوید دانشجو کیست؟

خبر نامه امیر کبیر :

مسیح علی نژاد

راست می گوید این فاطمه رجبی. دانشجویان می خواهند بدانند میرحسین موسوی کیست و در تمام این سالها کجا بوده است. دروغ نمی گوید همسر غلامحسین الهام و از قضا بر خال زده است زنی که تاکنون دهان به سوی هر که گشوده جز بویی بر آمده از الفاظ آلوده پدید نیامده است. بیراه نمی گوید کسی که جز احمدی نژاد و الهام، باقی همه در منظر او برانداز و مفسد و خائن و دزد و دروغ گویان عرصه سیاست اند؛ همه می خواهند بدانند موسوی کیست و سوابق او چیست اما سوال اینجاست کدام یک از هم نسل های من سوالهای ناب خود را از زنی میپرسد که خودش هم معلوم نیست کیست و سوابقش چیست و اگر نبود الهام و رییس کابینه اش، حتی فحش نامه هایش هم دیگر خریداری نداشت.

نوشته است: ” دانشجو ها از سراسر کشور می پرسند موسوی کیست و سوابق اش چیست ” و او بر آن شده که به این پرسش ها پاسخ دهد. یکی به همسر الهام بگوید؛ کدام دانشجو؟ کدام کشور؟ همان دانشجویی که زبان اگر برای طرح پرسشهای اصلی اش باز کند اوین و محرومیت از تحصیل، کمترین پاسخ دولت مورد حمایت او به آن دانشجو خواهد بود؟ همان کشوری که نیمی از نخبگان اش به جرم پرسش گری در خانه غریب افتاده اند؟ یا کشوری که گرسنه گانش خیره به دهان های گشاد دولت متبوع مانده اند و می گویند نفت پیشکش، نان بر سفره بگذارید؟

به نظر می رسد سرکار خانم رجبی را چنان احساس مسولیتی برای پاسخگویی به پرسش های “دانشجویان سراسر کشور ” فرا گرفته است که انگار یادش رفته است همسر الهام بودن کافی نیست تا چنین الهاماتی به ایشان شود که اگر پاسخ دانشجویان را ندهد، دانشجو در یافتن پاسخ به پرسش های خود باز می ماند. من هم نماینده هیچ دانشجویی نیستم اما به اندازه خودم پرسشی داشتم مشابه همین پرسشی که ایشان زحمت پاسخگویی اش را کشیدند حالا شاید بد نباشد به سهم خودم به ایشان بگویم: دانشجویان سراسر کشور سوال را از اساتید علم و ادب دارند نه از آنان که با مجیز گویی و معجزه هزاره سوم خواندن رییس دولت، صندلی استادی برایشان پیش کشیده شد. استادانی که این روزهای دانشجویان سراسر کشور برای پرسش از آنها صف می کشند همان ها هستند که به همت هم اندیشان سرکار خانم رجبی از دانشگاه رانده شده اند.

به گمانم رجزخوانی های او که میرحسین موسوی را برانداز و فاسد و چه و چه خوانده جای تحلیل ندارد اما باید از او که بار دیگر چادر به کمر بست و با همان ادبیات آشنا همه را مفسد و تنها حلقه سه نفره خودشان را ناجی ملت ایران می داند سوال کرد؛ با کدام رو می شود تکیه بر جای جمعی از استادان ممتاز و صاحب نام کشور که با حکم بازنشستگی یا حکم انتظار خدمت خانه نشین شده اند زد و خود را استاد نامید و سپس فحش نامه خود را نیز، پاسخنامه ای به دانشجو خواند؟

دانشجو اگر تنها کمی از این عصبانیت سرکار خانم را در ادبیات و شیوه نگارش خود برای بزرگان به کار گیرد و دو سه خطی در وبلاگ و وب سایت شخصی اش منتشر کند، زندان و تحقیر و افسردگی و این اواخر مرگ پاسخش خواهد بود حال که حاشیه برای فحاشی ایشان امن است پس همان به که دست از سر این دانشجو بردارد و فحشی اگر گوشه گلویش گیر گرده مثل همیشه و با همان اعتماد به نفس همیشگی به میدان آید و خروار خروار نصیب دیگرانش کند اما آن را به حساب دانشجویانی نگذارد که وقتی پاسخ این استاد “خود خوانده” را در نبود استادهای رانده شده می خوانند درست یاد شعارهای نوشته شده بر دیوار یک جاهایی در محیط دانشگاه و حرفهای در گوشی می افتند. بخوانید :

دیروز به دانشجویی گفتم: وقتی «تابلوی ذوالجناح» و «ضامن آهوی» استاد فرشچیان شیعه را به وجد می آورد، موسوی گاه بهگاه «گالری نقاشیهای غربی خود را میگشاید» تا ایرانی را در مسیر سر سپردگی هر چه بیشتر غرب راهنما شود…..

موسوی یک «رفاه طلب عافیت جوی» بوده است که از آنجا که هرگز با این ملت در طول ۲۰ سال همراهی نداشته، دانشجویان او را نمی شناسند…..

همین دیروز یک نفر از نزدیکان و همراهان موسوی برایم پیغام داد که برای مردم بنویسم: من شاهدم ۲۰ سال است موسوی در نماز جمعه شرکت نکرده است. صحت و سقم مسأله با گوینده است….

روزی با ماشین، مسافتی را از پشت یک دیوار در منطقه پاستور طی کردم، به من گفته شد «این مسافت دیوار خانه مسکونی موسوی» است…

شاید بد نباشد کسی حوصله کند به استاد بگوید؛ تمام شده آن فصلی که دانشجو با این گفتم و گفتی ها و پیغام و پسغام ها و اخبارهایی که از در و دیوار و نماز و روزه و طهارت میرحسین به گوش سرکار می رسد، دنبال پاسخ باشد. دانشجو را اگر “رها” کنند از خود میرحسین می پرسد و نیازی به واسطه استادهای “خانواده سالار ” ندارد.

اعضای انجمن اسلامی منتخب دانشجویان امیرکبیر در زندان، دعوت انجمن جعلی از میرحسین با هدف تخریب چهره های اصلاح طلب


خبرنامه امیر کبیر :
طبق خبری که توسط فارس، خبرگزاری منتسب به دولت منتشر شد انجمن جعلی دست ساخته رهایی، رئیس خاطی دانشگاه امیرکبیر که پس از تخریب ساختمان انجمن اسلامی دانشجویان با بولدوزر به صورت موازی تشکیل شد و از پشتوانه دانشجویی برخوردار نیست از میر حسین موسوی دعوت کرده که در دانشگاه امیرکبیر سخنرانی کند.

حنیف حسین ستاریان که در گفتگو با فارس خود را عضو شوراي مركزي انجمن اسلامي دانشجويان دانشگاه صنعتي اميركبير معرفی کرده هدف از این دعوت را روشن شدن ديدگاه‌ها، نظرات و برنامه هاي میرحسین و در راستاي حضور موسوي در دانشگاه‌ها و آشنايي دانشجويان با تفكرات او گفته است. در حالی که ستاریان شهریور ماه سال گذشته شامل اتمام سنوات دانشجویی شده و اکنون دانشجو نیست. نامبرده در جریان بسته شدن خبرگزاری ایلنا در سال ۸۶ به همراه مديرکل حقوقی وزارت علوم، تحقيقات و فن‌آوری، رييس دانشگاه صنعتی اميرکبير و مديرکل دفتر امور حقوقی وزارت کار و امور اجتماعی شاکی پرونده مسعود حیدری، مدیر عامل سابق ایلنا بود. وی خود را در دادگاه عضو انجمن اسلامی امیرکبیر معرفی کرده بود، در حالی که در بسیج دانشجویی عضویت داشت. مسعود حیدری به دلیل پوشش اخبار دانشجویی به سه ماه و یک روز حبس تعزیری در دادگاه محکوم شد.

او همچنین در پروژه جعل نشریات دانشجویی دانشگاه امیرکبیر در روز پس از واقعه جعل نشریات در تجمعی که در آن بسیجی ها خواستار انقلاب فرهنگی دوم شده و پس از تجمع هم با جوجه کباب در مقابل دانشگاه پذیرایی شدند گفته: «اگر این نشریات متعلق به اینها نبوده است از کجا تهیه شده است. قطعا کار دانشجویی بوده است. در سال اتحاد ملی و انسجام اسلامی از یک طرف روی بحث زنان، سرشاخه‌های کارگری و معلمان کار می‌کنند تا اتحاد ملی را مخدوش کنند».

ساختمان انجمن منتخب دانشجویان دانشگاه امیرکبیر از تابستان ۸۵ شبانه با بولدوزر تخریب و اموال آن توسط دانشگاه مصادره شد. دانشجویان طی سه سال گذشته انتخابات را به صورت آزاد و در صحن دانشگاه برگزار کرده اند. دانشجویان طی این سالها اعضای انجمن اسلامی امیرکبیر را انتخاب کرده اند. انجمن امیرکبیر نیز به فعالیت های خود در این مدت ادامه داده و در فضای امنیتی دانشگاه امیرکبیر که توسط دست نشانده ای چون رهایی ایجاد شده با دشواری های بسیار فعالیت کرده اند. در حال حاضر نیز ۴ نفر از اعضای فعلی انجمن امیرکبیر در انفرادی زندان اوین محبوس اند. ۹ تن از اعضای فعلی و سابق انجمن اسلامی پلی تکنیک به جرم اعتراض به تدفین شهدا در دانشگاه امیرکبیر بیش از دوماه است در بازداشت به سر می برند و از وضعیت و سلامت جسمی آنها اطلاعی در دست نیست.

شواهد حاکی از آن است که خط اتهام و افترازنی فاطمه رجبی، همسر الهام سخنگوی دولت در خصوص میر حسین موسوی که او را در مقاله ای برانداز خوانده است با سبک و سیاقی مشابه در دعوت کاندیداها توسط انجمن ها و تشکل های جعلی و ساخته دست دولت نهم در حال پیگیری است.

قابل ذکر است طی چند روز گذشته در اقدامی مشابه انجمن های جعلی و دست نشانده دولت نهم از کاندیداهای اصلاح طلب دعوت کرده اند که برای سخنرانی در دانشگاه حاضر شوند. به نظر می رسد این دعوت ها با هدف تخریب چهره های اصلاح طلب در آستانه انتخابات دهم صورت می گیرد و برنامه ای از پیش تعیین شده توسط حامیان احمدی نژاد و وزارت علوم متبوع وی است. دعوت انجمن جعلی دانشگاه اصفهان از کروبی در اوایل خرداد، دعوت انجمن بسیجی دانشگاه الزهرا از کروبی و موسوی، دعوت جامعه اسلامی قزوین از کروبی و انجمن جعلی قزوین از کروبی و موسوی در همین راستا است.

وزارت علوم از بهمن سال ۸۷ دست به تعلیق فعالیت انجمن های منتقد در دانشگاه زده و در پروژه ای سرکوب کننده محدودیت های فراوانی بر سر راه انجمن ها و تشکل های معترض و منتقد ایجاد کرده است.

۱۸ فروردین ۱۳۸۸

ابراهیم اسکافی

«آن قانون اساسی مال پنجاه سال پیش است آن را پدران ما نوشته‌اند، برای خودشان، ما باید قانون خودمان را داشته باشیم»، «ملاک وضع حال افراد است» جملاتی قریب به مضمون از آیت‌الله خمینی است. اگر بخواهیم از مفاهیمی که دوسوسور در زبان‌شناسی بر آن‌ها تأکید زیادی داشت در سیاست استفاده کنیم، باید بگوییم که این عبارت‌ها نمایانگر سیاست «هم‌زمانی» است که در تقابل با سیاست «درزمانی» قرار می‌گیرد. در واقع سیاست نباید کارش را به گذر زمان ارتباط دهد، سیاست باید مسائل روز و شرایط حال را در نظر بگیرد. بررسی وقایع گذشته را باید به مورّخان واگذاشت، سیاست‌مداران امروز باید به وضعیت امروز و مطالبات جدید مردم و شرایط سیاسی امروز بپردازند. دوسوسور این موضوع را در زبان‌شناسی مطرح کرد و به شدت زبان‌شناسی «درزمانی» را مورد نقد قرار دارد و معتقد بود اتفاقاتی که در طول زمان در زبان رخ می‌دهد به عواملی بیرون از زبان مربوط است و ربطی به زبان‌شناسی ندارد. او معتقد بود که زبان‌شناس باید به مطالعه‌ی زبان در یک زمان خاص بپردازد و نظام زبان و قواعد حاکم بر آن را بشناسد. انتقادات زیادی به این دیدگاه شده است و ما به آن فعلاً کاری نداریم. اگر قرار باشد این دیدگاه را به جای زبان‌شناسی به سیاست تعمیم بدهیم و در واقع سیاست‌مدار را به جای زبان‌شناس بنشانیم، چه پیش می‌آید.
برخی از گروه‌های سیاسی در ایران وقتی خودشان را قرار است معرفی کنند یا این که هویت حزبشان را بیان کنند معمولاً به نقاط عطف تاریخی (مثل انقلاب مشروطه، انقلاب اکتبر روسیه، کودتای 28 مرداد، ملی شدن صنعت نفت، 15 خرداد 42، انقلاب 57 و دوم خرداد 76) و گاهی هم به شخصیت‌های برجسته (مثل مصدق، کاشانی، بازرگان، ارانی، خمینی، شریعتی، خاتمی) اشاره می‌کنند و در مرام‌نامه‌ی آن‌ها معمولاً اشاراتی تاریخی وجود دارد، گویا تا تکلیف‌شان را با گذشته‌های دور روشن نکنند نمی‌توانند حرف‌شان را بزنند. از دیدگاه سیاست هم‌زمانی قاعدتاً این مسائل خارج از موضوع تلقی می‌شود و سیاست‌مدار و گروه سیاسی باید تکلیفش را با نظام موجود و نقش جدیدش روشن کند. نیروهای ملی - مذهبی و نهضت آزادی تأکید زیادی بر شخصیت مصدق دارند، از سوی دیگر احزاب روحانی و مذهبی بیشتر بر انقلاب 57 و شخصیت امام خمینی تأکید می‌کنند، شاید در این میان گروه‌هایی مطرح که کم‌تر به مسائل تاریخی و در واقع سیاست درزمانی اشاره می‌کنند، یکی جبهه مشارکت در داخل باشد و دیگری اتحاد جمهوری‌خواهان در خارج از کشور.
نامزدهای انتخاباتی را می‌توانیم در مفهوم سوسوری به مثابه‌ی «نشانه» در نظر بگیریم که هر کدام نقش خاصی را در بازی انتخابات قرار است ایفا می‌کنند. نشانه بر مبنای دیدگاه سوسور ذاتاً معنایی ندارد و در واقع آن چیزی است که نیست. سوسور نشانه‌ها را قراردادی می‌دانند که هیچ کدام با انگیزه‌ی خاصی تعریف نمی‌شوند. از این نظر نماد با نشانه تفاوت دارد. نماد کاملاً آگاهانه طراحی می‌شود و شما با دیدن آن به راحتی به مفهوم آن پی می‌برید. اما نشانه کاملاً قراردادی است و به توافق جمع بستگی دارد. مثلاً به آن‌چه ما کتاب می‌گوییم در هر کشوری چیز خاصی می‌گویند و بین این واژه‌ها و مفهوم کتاب هیچ گونه رابطه‌ی منطقی وجود ندارد. اگر بخواهیم در انتخابات اخیر نمادها را پید کنیم. به نظر می‌رسد خاتمی بیش از یک نشانه بود و فارغ از این که دیگران باشند یا نباشند تا حدودی نقشش مشخص بود و البته احمدی‌نژاد هم همین‌طور. اما دیگر نامزدهای مطرح هنوز حالت نمادین که به خود نگرفته‌اند، هیچ، حالت نشانه هم ندارند و جامعه‌ی سیاسی هنوز سرگردان است که با آن‌ها چه باید بکند. مثلاً پورمحمدی روشن نیست چه نقشی می‌خواهد ایفا کند. سوسور معتقد است نشانه‌ها باید خودشان را در تقابل با دیگران نشان دهند. هر نامزدی باید روشن سازد که چه تفاوتی با احمدی‌نژاد، کروبی و دیگر نامزدها دارد. همین وضعیت ناروشنی نشانه‌ها در اردوگاه اصلاح‌طلبان هم دیده می‌شود، روشن نیست که با حذف خاتمی چه کسی می‌خواهد نقش او را بازی کند. از یک سو کروبی خود را نماینده اصلاح‌طلبان می‌داند و احساس می‌کند دین بزرگی هم بر گردن آنان دارد و از سوی دیگر عده‌ای قرار است موسوی را برگزیده‌ی اصلاح‌طلبان معرفی کنند. در این میان نقش «نماینده‌ی اصلاح‌طلبان» هم‌چنان در پرده‌ی ابهام باقی مانده و «دالّ» خود را نیافته است.
نمونه‌ی جالبی که در مبارزه‌ی سیاسی، نشانه‌ها به خوبی نقش بازی کردند، انتخابات مجلس ششم بود. در آن مبارزه‌ی انتخاباتی افرادی در فهرست اصلاح‌طلبان بودند که به هیچ وجه خودشان شناخته شده نبودند و سابقه‌ی روشنی نداشتند، اما قرار گرفتن در فهرست اصلاح‌طلبان آنان را وارد مجلس کرد. در واقع جامعه‌ی سیاسی پذیرفته بود که کسانی که در این فهرست قرار می‌گیرند قرار است نقش خاصی را بازی کنند و با بقیه تفاوت‌های روشنی دارند.
از سوی دیگر سوسور در مورد برنامه‌ریزی زبانی و در واقع دست‌کاری نشانه‌ها دیدگاه بدبینانه‌ای دارد و مدعی است برنامه‌ریزی زبانی محتوم به شکست است. اما اتفاقات چند دهه پس از درگذشت وی نشان داده است که در مواردی برنامه‌ریزی زبانی موفقیت‌های بزرگی کسب کرده است. در سیاست ایران هم می‌توان به مورد انتخابات مجلس ششم اشاره کرد که نشانه‌ها به خوبی جا افتادند.
بازی شطرنج مثال خوبی است که سوسور با آن دیدگاه‌ خود را درباره‌ی زبان و نشانه‌ها به خوبی نشان می‌دهد. قراردادی بودن نشانه‌ها در واقع به این معناست که نقشی که مهره‌ها بازی کنند به شکل، جنس و اندازه‌شان بستگی ندارد، بلکه قرارداد بازی است که نوع بازی و حرکات را مشخص می‌کند. یعنی اگر فرضاً یک مهره‌ی خاص شطرنج مشکلی پیدا کند، طرفین بازی می‌توانند هر چیز دیگری را جای آن بگذارند، چیزی که به لحاظ شکلی هیچ شباهتی با آن مهره ندارد، مثلاً یک حبه‌ی قند یا تکه سنگ. این مهره‌ی جایگرین هم به خوبی همان مهره‌ی اصلی می‌تواند نقش قبلی را بازی کند. اتفاقی که در اردوگاه اصلاح‌طلبان رخ داده، تقریباً شبیه از کار افتادن یک مهره است و حالا قرار است جای‌گزینی برای آن پیدا کنیم. سیدمحمد خاتمی به دلایلی که دقیقاً روشن نیست کنار رفته است و نقشش را می‌خواهد به موسوی بدهد. اما مسأله‌ی اساسی این است که طرفین بازی تفاهمی روی آن ندارند و خود او هم هنوز معلوم نیست که بخواهد این نقش را بازی کند. تندورترین شخصیت‌های اصول‌گرا از وی تعریف و تمجدید می‌کنند و هواداران خاتمی او را اصلاح‌طلب به حساب نمی‌آورند. قبولاندن این نقش در فرصت باقی مانده کار دشواری به نظر می‌رسد. او اساساً تمایلی به بازی اصلاح‌طلبان و اصول‌گرایان ندارد و دل در گروِ مبازره‌ی مستضعفان و مستکبران (و البته اسلام ناب محمدی و اسلام امریکایی) دارد که هنوز گویا نه حریفان خود را پیدا کرده است و نه یارانش را، و از همه مهم‌تر دیگر کسی هم قاعده‌ی آن بازی را نمی‌داند.
از زاویه‌ی دیگری هم بازی شطرنج با دیدگاه سوسور در زبان‌شناسی مطابقت دارد و آن همان مسأله‌ی درزمانی و هم‌زمانی بودن است. بازی شطرنج کاملاً هم‌زمانی است یعنی این که در هر موقعیتی شرایط همان موقعیت تعیین‌کننده‌ی بازی است و این که در حرکات پیشین و صحنه‌های قبلی چه شده و توالی بازی چگونه بوده است، اصلاً مهم نیست؛ در هر حرکت باید به شرایط صحنه‌ی بازی در همان حرکت توجه کرد. در واقع در عالم سیاست هم باید چنین باشد. این که در گذشته چه رخ داده است و مردم چه می‌خواسته‌اند و فعالان سیاسی چه کرده‌اند، چندان مهم نیست، مهم امروز و شرایط فعلی است. از همین روست که نلسون ماندلا زمانی در اوج است اما زمانی دیگر کنار می‌رود و کسانی که سابقه‌ی‌شان اصلاً قابل مقایسه با او نیست روی کار می‌آیند، فقط به این خاطر که برای مشکلات روز طرح بهتری دارند. هر کسی که درک بهتری از شرایط دارد، فرصت‌ها و خطرها را بهتر می‌شناسد و طرح بهتری برای آینده دارد، دست بالاتر را دارد. به نظر می‌رسد که ما هنوز فاصله‌ی زیادی با سیاست هم‌زمانی داریم، اما تلاش در این راه بی‌فایده نیست.


سلامی به گرمی آفتاب

سالم دوستان متاسفانه به چندین دلیل مدتها بود که وبلاگم رو به روز نکرده بودم .:
1 سایت بلاگر مدت مدیدی فیلتر شده بود تا کسی نتونه وبلاگشو درست کنه .
2 به علت ظلم های که مسئولین عدالت مخور دانشگاه در حقم کردند سرخورده شده بودم .
3 الانم نباید زیاد بنویسم چون اگه نخوام مشروط بشم نباید زیاد بنویسم .

۲۴ آذر ۱۳۸۷

نشریات در جامعه ما

شهریار حسین بر :


نشریات در جامعه ما سابقه طولانی دارند واز زمان قاجار پا به عرصه وجود گذاشتند واز همان آغاز سعی داشتند نقش موثری را در جامعه ایفا کنند ، واما نشریات همچون اکثر موارد همه جوامع تحت تاثیر بازی های سیاسی قرار گرفتند یعنی بر اثر اتفاقات سیاسی داخل کشور مانند دوم خرداد رونق می گرفتند ویا از رونق می افتادند .

نشریات مستقل چندین نقش را در جامعه بر عهده داشتند . که از جمله می توان به اطلاع رسانی سالم و بدون تحریف ، بالا بدرن سطح سواد سیاسی ،اجتماعی مردم ، آگاهی بخشی به مردم نسبت به حقوق شهروندی ونقش نظارتی مردم به کار مسئولین ویا حکام را بازی می کردند که همه این عوامل باعث به وجود آمدن جامعه ای باز و مدنی ودموکراتیک می شود .

اطلاع رسانی مهمترین نقش نشریات و مطبوعات می باشد . مطبوعات حوادث واتفاقات جامعه را به اطلاع عموم می رساند وعلاوه بر آن سعی می کنندتفسیر مختصری نیز از این اتفاقات و حوادث داشته باشند و از اتفاق مورد نظر نیز نتیجه گیری کنند البته نشریات می توانند با توجه به نظرات سیاسی خودشان اتفاقات سیاسی جامعه را تفسیر کنند و از آنها نتیجه گیری کنند

اغلب نشریات علاوه بر اطلاع رسانی همانطورکه گفته شد به تفسیر اخبار و موضوعات نیز می پردازند که این موضوع باعث بالا بردن سطح سواد سیاسی اجتماعی مردم جامعه نیز می شود این امر باعث می شود انتظارات مردم از مسئولین با توجه به اطلاعتشان بالا برود.

یکی از نقش های دیگرنشریات در جامعه که گفته شد آشنا ساختن مردم با حقوق شهروندی است . از آنجا که نشریات اتفاقات افتاده شده را مورد تحلیل و بررسی قرار می دهند و درتفاسیر خود از حقوق مردم یاد می کنند شهروندان را با حقوق اساسی خود که همان حقوق شهروندیاست آگاه می سازند .

مطبوعات هر جامعه باعث می شوند که مردم آنها بر کار مسئولین نظارت داشته باشند واین موضوع باعث می شود که هم مردم اجازه ندهند که مسئولین از وظایف خود تخطی کنند و هم مسئولین با توجه به اینکه از آگاهی مردم خبر دارند تخلفات خود را به حداقل برسانند واین نوید بخش جامعه ای باز را می دهد .

اما در جوامعی با فضای سیاسی بسته سعی در جلوگیری جلوگیری از فعالیت نشریات و مطبوعات آزاد و مستقل می شود . حاکمیت در این کشورها اجازه فعالیت گسترده به نشریات و مطبوعات مستقل را نمی دهد زیرا تحمل هیچ گونه انتقاد ویا مخالفت را ندارد و به هیچ وجه برای آنها مطلوب نیست که مردم جامعه به حقوق شهروندی آگاهی داشته باشند و یا اینکه بر آنها نظارت داشته باشند .

به طور کلی می توان نتیجه گرفت که نشریات و مطبوعات مستقل در جامعه نقش محوری ایفا می کنند وباعث می شوند که مردم از جامعه خود آگاه باشند وب رکار مسئولین نظارت داشته باشند وباعث ایجاد جامعهای با فضای سیاسی اجتماعی باز و روشن می شوند .

ما و سنت



- ابراهیم اسکافی
–:

این مقاله درنشریه مردم متعلق به انجمن علمی مردم شناسی چاپ شده است .

با مطالعه‌‌ی فرهنگ‌ها و سنت‌های کشورهای گوناگون گاه با رسوم و باورهای عجیب و تکان‌دهنده‌ای روبرو می‌شویم. برخی از قبایل هرازگاهی انسانی را برای فرونشاندن خشم خدا قربانی می‌کرده‌اند، در جایی دیگر زنان طلاق‌گرفته باید در آتش سوزانده شوند، در جایی دیگر و زمانی دیگر انسان‌ها هنگام مرگ با شترهای‌شان دفن می‌شدند تا در آن دنیا زحمت پیاده‌روی را به خودشان ندهند. برای ما که در زمانی دیگر و در فرهنگی دیگر رشد یافته‌ایم، تصور این که عده‌ای واقعاً به چنین باورهایی پای‌بند بوده‌اند ساده نیست، این سنت‌ها بیشتر به افسانه می‌ماند تا واقعیت. اما حقیقت این است که در هر فرهنگی باورهای جزمی و نامعقول وجود دارد و کسی هم درباره‌ی مفید بودن این باورها دست به تحلیل عقلانی نمی‌زند، چون این باورها سینه به سینه و از راه خون منتقل می‌شوند، نه از راه عقل و با اقناع منطقی. در مواجهه با افکار دیگران و نگاه از بیرون است که ما به حلاجی عقلانی می‌پردازیم. آن‌چه از زمان چشم گشودن در مقابل خود دیده‌ایم و اطرافیان‌مان بدان عمل کرده‌ و باور داشته‌اند و به ما القا کرده‌اند، عموماً از نظر ما نیازی به بررسی ندارد، چون چیزی غیر از آن ندیده‌ایم. به طور طبیعی آن‌چیزی که غیر از سنت‌های ماست باید برای خود حجتی بیاورد، نه باورهای موروثی ما. گذار از سنت به مدرنیته، جدال با باورهای سنتی و پذیرش باورهای جدیدی است که برای جوامع سنتی یا عقب‌مانده‌ی کنونی خاستگاهی بیگانه دارند. چنین گذاری هیچ‌گاه ساده نبوده است. کشورهایی که از این مرحله عبور کرده‌اند، تاریخ خون‌باری را پشت سر گذاشته‌اند. گذار به مدرنیته برای جوامع سنتی جدال با خویشتن است، جدال با باورهای نیندیشیده و بی‌ثمر. کسی که قدم در چنین راهی بگذارد اگر از کارزار اولش که نبرد با باورهای سنتی خویش است سالم بگذرد، آن‌گاه خود را در مقابل جامعه‌ای می‌بیند که در مواجهه با سنت‌شکنی، هویت خویش را در خطر می‌بیند و سنت‌شکنان را تکفیر می‌کند. در جوامع عقب‌مانده ارزش انسان و هویت او بستگی تام به باورهای او دارد، او تا زمانی محترم است که به هنجارها و باورهای دیگران احترام بگذارد، بدان عمل کند و آن‌ها را ستایش کند؛ زمانی که علیه باورهای سنتی قد علم کند، اعتبار و سرنوشتش به خطر می‌افتد. اگر حکومت هم مشروعیتش بر پایه‌ی همین سنت باشد آن‌گاه شورشی و وابسته به بیگانه هم خوانده خواهد شد و عموماً از صحنه حذف می‌شود. در جوامع سنتی روشن‌فکران همواره متهم هستند، یا به عقاید دیگران احترام نمی‌گذارند یا با گفتارشان به مقدسات توهین می‌کنند؛ به عبارت دیگر، سنت‌ها را زیر پا می‌گذارند. اگر بپذیریم که باورها و عقاید ذاتاً مقدس نیستند و باید در خدمت سعادت انسان‌ها باشند. اگر بپذیریم هر باوری ممکن است خطا باشد و هر انسانی که امروز به باوری پای‌بند است ممکن بدان شک کند و حق دارد باورهای غلط خود را برای بهبود بقیه‌ی زندگی‌اش تغییر دهد؛ آن‌گاه اصل «احترام گذاشتن به عقاید دیگران» رنگ می‌بازد. وقتی کسی می‌تواند عقاید خود را تغییر دهد و دور بریزد آن‌گاه احترام به عقاید دیگران هیچ توجیهی پیدا نمی‌کند. پیش‌فرض گذار به مدرنیته گسترش فرهنگ نقادی است، یعنی هر کسی حق دارد باورهای خود و دیگران را در معرض نقادی موشکافانه قرار دهد، زشتی‌های آن را برملا سازد و اگر آنان را احمقانه یافت، به آنان گوشزد کند. مهم این است که انسان‌ها به واسطه‌ی باورها و عقایدشان، جان خودشان و موقعیت‌شان در خطر نیفتد، همه باید حق داشته باشند به باورهای‌ هم‌دیگر انتقاد کنند. به عبارت دیگر در جوامع مدرن احترام به عقیده جای خود را به احترام به افراد می‌دهد. آن چه در جوامع سنتی به عنوان «احترام به عقاید دیگران» تقدیس می‌شود در حقیقت بزرگ‌ترین مانع آزادی بیان و فرهنگ نقادی است. اگر منظور از احترام به عقاید دیگران چشم‌پوشی از نقادی دیدگاه دیگران و پذیرش آن باشد، -که اغلب هم چنین منظوری دارند- هیچ توجیه منطقی ندارد و حاصلش جز در جا زدن در گذشته نیست. احترام به سنت‌های گذشته نیز از ملزومات حق حیات در جوامع سنتی است. اما اگر دیدی واقع‌بینانه داشته باشیم، سنت‌های گذشته که از آن معمولاً در کشورهایی با قدمت طولانی با نام «فرهنگ غنی» نام برده می‌شود، چیزی جز مجموعه‌ای از باورها و عادات آمیخته با خرافات گذشتگان ما نیست. اگر بپذیریم که انسان‌ها در طول زمان به لحاظ عقلانی رشد و تکامل یافته‌اند و ضمن پیشرفت راه‌های بهتری را برای زندگی برگزیده‌اند، آن‌گاه می‌توان گفت که این «فرهنگ غنی» در واقع مجموعه‌ای از باورهای انسان‌های گذشته است که نسبت به انسان‌های امروزی از امکانات و قدرت تعقل کم‌تری برخوردار بوده‌اند و تلاش‌های‌شان صرفاً برای حل مشکلات زمان خود بوده ‌است که چندان شباهتی با مسائل امروز ندارد. بنابراین هیچ توجیهی برای تقدیس کردن این فرهنگ وجود ندارد، به ویژه اگر بخواهیم روند تکاملی را ادامه بدهیم. البته ناگفته نماند که در مواجهه با سنت‌های گذشته گاهی ممکن است به باورهای سودمند و بی‌ضرری بربخوریم که تضادی با گذار به مدرنیته نداشته باشند، مهم این است که در نقد سنت‌ها تعصب و جزمیتی وجود نداشته باشد و اگر سنتی را می‌پذیریم، با توجیه عقلانی باشد و بتواند از آزمون نقادی مدرن سربلند بیرون بیاید. نه باید تأکید بر نفی گذشته باشد و نه تأیید آن.