این مقاله درنشریه مردم متعلق به انجمن علمی مردم شناسی چاپ شده است .
با مطالعهی فرهنگها و سنتهای کشورهای گوناگون گاه با رسوم و باورهای عجیب و تکاندهندهای روبرو میشویم. برخی از قبایل هرازگاهی انسانی را برای فرونشاندن خشم خدا قربانی میکردهاند، در جایی دیگر زنان طلاقگرفته باید در آتش سوزانده شوند، در جایی دیگر و زمانی دیگر انسانها هنگام مرگ با شترهایشان دفن میشدند تا در آن دنیا زحمت پیادهروی را به خودشان ندهند. برای ما که در زمانی دیگر و در فرهنگی دیگر رشد یافتهایم، تصور این که عدهای واقعاً به چنین باورهایی پایبند بودهاند ساده نیست، این سنتها بیشتر به افسانه میماند تا واقعیت. اما حقیقت این است که در هر فرهنگی باورهای جزمی و نامعقول وجود دارد و کسی هم دربارهی مفید بودن این باورها دست به تحلیل عقلانی نمیزند، چون این باورها سینه به سینه و از راه خون منتقل میشوند، نه از راه عقل و با اقناع منطقی. در مواجهه با افکار دیگران و نگاه از بیرون است که ما به حلاجی عقلانی میپردازیم. آنچه از زمان چشم گشودن در مقابل خود دیدهایم و اطرافیانمان بدان عمل کرده و باور داشتهاند و به ما القا کردهاند، عموماً از نظر ما نیازی به بررسی ندارد، چون چیزی غیر از آن ندیدهایم. به طور طبیعی آنچیزی که غیر از سنتهای ماست باید برای خود حجتی بیاورد، نه باورهای موروثی ما. گذار از سنت به مدرنیته، جدال با باورهای سنتی و پذیرش باورهای جدیدی است که برای جوامع سنتی یا عقبماندهی کنونی خاستگاهی بیگانه دارند. چنین گذاری هیچگاه ساده نبوده است. کشورهایی که از این مرحله عبور کردهاند، تاریخ خونباری را پشت سر گذاشتهاند. گذار به مدرنیته برای جوامع سنتی جدال با خویشتن است، جدال با باورهای نیندیشیده و بیثمر. کسی که قدم در چنین راهی بگذارد اگر از کارزار اولش که نبرد با باورهای سنتی خویش است سالم بگذرد، آنگاه خود را در مقابل جامعهای میبیند که در مواجهه با سنتشکنی، هویت خویش را در خطر میبیند و سنتشکنان را تکفیر میکند. در جوامع عقبمانده ارزش انسان و هویت او بستگی تام به باورهای او دارد، او تا زمانی محترم است که به هنجارها و باورهای دیگران احترام بگذارد، بدان عمل کند و آنها را ستایش کند؛ زمانی که علیه باورهای سنتی قد علم کند، اعتبار و سرنوشتش به خطر میافتد. اگر حکومت هم مشروعیتش بر پایهی همین سنت باشد آنگاه شورشی و وابسته به بیگانه هم خوانده خواهد شد و عموماً از صحنه حذف میشود. در جوامع سنتی روشنفکران همواره متهم هستند، یا به عقاید دیگران احترام نمیگذارند یا با گفتارشان به مقدسات توهین میکنند؛ به عبارت دیگر، سنتها را زیر پا میگذارند. اگر بپذیریم که باورها و عقاید ذاتاً مقدس نیستند و باید در خدمت سعادت انسانها باشند. اگر بپذیریم هر باوری ممکن است خطا باشد و هر انسانی که امروز به باوری پایبند است ممکن بدان شک کند و حق دارد باورهای غلط خود را برای بهبود بقیهی زندگیاش تغییر دهد؛ آنگاه اصل «احترام گذاشتن به عقاید دیگران» رنگ میبازد. وقتی کسی میتواند عقاید خود را تغییر دهد و دور بریزد آنگاه احترام به عقاید دیگران هیچ توجیهی پیدا نمیکند. پیشفرض گذار به مدرنیته گسترش فرهنگ نقادی است، یعنی هر کسی حق دارد باورهای خود و دیگران را در معرض نقادی موشکافانه قرار دهد، زشتیهای آن را برملا سازد و اگر آنان را احمقانه یافت، به آنان گوشزد کند. مهم این است که انسانها به واسطهی باورها و عقایدشان، جان خودشان و موقعیتشان در خطر نیفتد، همه باید حق داشته باشند به باورهای همدیگر انتقاد کنند. به عبارت دیگر در جوامع مدرن احترام به عقیده جای خود را به احترام به افراد میدهد. آن چه در جوامع سنتی به عنوان «احترام به عقاید دیگران» تقدیس میشود در حقیقت بزرگترین مانع آزادی بیان و فرهنگ نقادی است. اگر منظور از احترام به عقاید دیگران چشمپوشی از نقادی دیدگاه دیگران و پذیرش آن باشد، -که اغلب هم چنین منظوری دارند- هیچ توجیه منطقی ندارد و حاصلش جز در جا زدن در گذشته نیست. احترام به سنتهای گذشته نیز از ملزومات حق حیات در جوامع سنتی است. اما اگر دیدی واقعبینانه داشته باشیم، سنتهای گذشته که از آن معمولاً در کشورهایی با قدمت طولانی با نام «فرهنگ غنی» نام برده میشود، چیزی جز مجموعهای از باورها و عادات آمیخته با خرافات گذشتگان ما نیست. اگر بپذیریم که انسانها در طول زمان به لحاظ عقلانی رشد و تکامل یافتهاند و ضمن پیشرفت راههای بهتری را برای زندگی برگزیدهاند، آنگاه میتوان گفت که این «فرهنگ غنی» در واقع مجموعهای از باورهای انسانهای گذشته است که نسبت به انسانهای امروزی از امکانات و قدرت تعقل کمتری برخوردار بودهاند و تلاشهایشان صرفاً برای حل مشکلات زمان خود بوده است که چندان شباهتی با مسائل امروز ندارد. بنابراین هیچ توجیهی برای تقدیس کردن این فرهنگ وجود ندارد، به ویژه اگر بخواهیم روند تکاملی را ادامه بدهیم. البته ناگفته نماند که در مواجهه با سنتهای گذشته گاهی ممکن است به باورهای سودمند و بیضرری بربخوریم که تضادی با گذار به مدرنیته نداشته باشند، مهم این است که در نقد سنتها تعصب و جزمیتی وجود نداشته باشد و اگر سنتی را میپذیریم، با توجیه عقلانی باشد و بتواند از آزمون نقادی مدرن سربلند بیرون بیاید. نه باید تأکید بر نفی گذشته باشد و نه تأیید آن.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر